در ایامی که مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی به علت سکته قلبی و کسالت ناشی از این عارضه در بستری بیماری و استراحت بودند، مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی ضمن عیادت از ایشان، مصاحبهای اختصاصی نیز با آن فقیه مجاهد به عمل آورد که مشروح آن در روزنامه جمهوری اسلامی مورخ 17/3/73 در یک صفحه کامل به چاپ رسید.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني آستان، این روزها که در سوک مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی نشستهایم مناسب دیدیم آن مصاحبه را که حاوی نکات بسیار مهمی از زبان یار و همسنگر مبارز امام خمینی است بار دیگر به چاپ برسانیم تا عرض ارادتی به این فقیه و مرجع عالی مقام کرده باشیم.
***
اشاره:
یک زمستان و یک بهار را در بستر بیماری پشت سر گذاشتن برای کسی که تحقیق، تتبع، تدریس، تربیت شاگرد، تالیف و حضور هدایتگرانه در جامعه از جمله کارهای روزمره اوست، چندان آسان نیست. گذران زمان برای چنین کسی تنها در صورتی عادی و گوارا خواهد بود که از قلم و کتاب و اهل قلم و کتاب دور نباشد.
آیتالله حاج سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی علیرغم عوارضی که از سکته مغزی هنوز بر نیمه چپ بدن او سنگینی میکند، حتی در بستر بیماری نیز تحقیق و تتبع و تالیف را دنبال مینماید و روزهای آخر هفته را در دانشگاه یا دارالعلم مفید قم در میان شاگردان خود و جستجوگران علم و معرفت میگذراند. کارهای عادی دارالعلم و سایر مراکز فرهنگی تحت سرپرستی ایشان به برکت همین همت و پشتکار همچنان در جریان است و از رهگذر همت والا و اراده تحسین برانگیز این مرد علم و اراده، اخیرا کتاب «فقه الشرکه» تالیف جدید ایشان نیز منتشر شده و در دسترس علاقمندان و اهل تحقیق قرار گرفته است.
همزمان با پنجمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی رهبر فقید انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، به دیدار آیتالله موسوی اردبیلی شتافتیم و از ایشان خواستیم بعنوان یکی از یاران امام و کسی که در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همراه امام بوده و در سنگرهای مختلف به نظام جمهوری اسلامی خدمت کرده است، به سئوالات ما درباره امام پاسخ دهند. ایشان به دلیل کسالت، عذر آوردند و مابه دلیل ضرورت اصرار ورزیدیم تا سرانجام خواسته ما پذیرفته شد. و اینست محصول این دیدار و گفتگو که البته در عین پرمحتوا بودن، بسیار کوتاهتر از آنست که در پی بدست آوردنش بودیم. آنچه ما را قانع میکند و وعدهاش را به شما میدهیم اینست که بخواست خدا گفتگوی تفصیلی در اینباره بماند برای زمانی که این مرد تحقیق و تفکر و این یار امام، سلامت گذشته را بازیابد و با نشاط کامل با ما سخن بگوید.
***
*من قبل از هرچیز از شما تشکر میکنم به خاطر این محبتی که فرمودید و وقت دادید. در پنجمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه قرار داریم. علاقمند هستیم از زبان شما که از یاران نزدیک ایشان بودید، با توجه به همین پنج سال دوری که الان پیش آمده از شخصیت ایشان یک ارزیابی ارائه بفرمائید.
آیتالله موسوی اردبیلی - بسمالله الرحمن الرحیم. دوستان دیگر هم خواسته بودند که من اگر ممکن است عرایضی را بکنم و به دلیل آماده نبودن فکری و جسمی من اعتذار کردم. در عین حال چون شما لازمالاحترام هستید، جملاتی راعرض میکنم البته اگر قابل نشر باشد.
راجع به فقدان امام، گاهی به نظر میآمد اگر امام یک روزی در میان ما نباشد چه خواهد شد. فکر میکردیم امام نباشد نظام چه میکند، ما چه میکنیم، انقلاب چه میکند، دشمنان چه میکنند. جواب هیچکدام اینها را به طور روشن نداشتیم. لذا تلاش میکردم اصلا در این باره فکر نکنم. میگفتم خدا هست و کمک میکند مادامیکه امام حیات داشتند این وضع بود.
وقتی رحلت حضرت امام پیش آمد، بحمدالله لطف خدا شامل حال ملت ایران شد و تلاشی و فشل پیش نیامد. دوستان ما بسیار خوب حرکت کردند.، باید تقدیر کرد. در انقلابهای مختلف دنیا، چه حق چه باطل، وقتی رهبر از دنیا میرود میبینید چه اتفاقاتی میافتد. واقعا اگر آنطور میشد چه پیش میامد؟ بحمدالله آنطور نشد. نه آن طور شد که بعد از پیغمبر شد و نه آنطور شد که بعد از لنین شد.
بنابراین، این یک عنایت خداوند بود، هوشیاری و حسن نیت دوستان بود که نگذاشت مشکلی پیش بیاید. این مساله را باید همیشه در نظر گرفت.
اما جای خالی امام در همه جا دیده میشود. مشکل ما در آن ده سال مشکلی نبود که ماهی یک بار پیش بیاید. روزی چند بار پیش میآمد هر وقت پیش میآمد با یک تلفن حل میشد، حتی مشکلات بزرگ. امام در میان ما درست مثل یک کوه استوار و یک تکیه گاه بزرگ بود که انسان خیالش راحت است که در پیش آمدها میتواند به او پناه ببرد و به او تکیه بدهد. حوادثی که حتی نه بعد از پیش آمدن، بلکه تصور پیش آمدنش هم خودش رنج آور است.
ممکن است این مشکلات پیش نیاید اما خود تصورش یک ناراحتی دارد. امام کسی بود که ما در مهمترین مشکلاتمان که پیش میآمد به ایشان تکیه میکردیم. نمونههائی در نظر دارم که یکی از آنها داستان «فاو» است. من به دعوت سپاه رفته بودم باختران. تمام فرماندهان سپاه آنجا جمع بودند. دعوت کرده بودند که من بروم آنجا صحبت کنم. رفتم دیدم که قبل از ظهر قرار است آقای جوادی آملی صحبت کنند و صحبت مرا گذاشتهاند برای بعد از ظهر، بنابراین، ما پیش از ظهر بیکار بودیم.
فاجعه حلبچه هم پیش آمده بود، من آماده شدم بروم حلبچه و بعد از ظهر بیایم برای سخنرانی. هلیکوپتری در اختیار گذاشتند و ما سوار شدیم و حرکت کردیم. البته هلیکوپتر برای اینکه دیده نشود از ارتفاع کم و از شیار درهها میرفت. وارد حلبچه که شدیم و صحنههای دلخراش را که دیدیم، نتوانستیم فورا برگردیم. چون دیدیم این چیزی نیست که آدم ببیند و بتواند دل بکند. جنازهها دفن نشده بود. مادر را میدیدم که بچهاش را بغل کرده پستان به دهان بچه گذاشته و در همان حال هر دو جان دادهاند. با دیدن آن صحنهها ما خیلی ناراحت شدیم به طوری که نمیتوانستیم برگردیم. از آن طرف هم صدای توپ و تانک و کوبیدن میآمد. در اطراف حلبچه جنگ بود.
بههرحال برگشتیم و در بین راه از داخل هلیکوپتر جمعیتهایی را دیدیم که از حلبچه به ایران آمدهاند. به خلبان گفتم: کنار جمعیت پایین آمد، با آنها همدردی کردیم، احوال آنها را پرسیدیم و رفتیم. وقتی رسیدیم به محل گردهمایی، دیدم آن شور و حال پیش از ظهر نیست و اصولاً کسی هم نیست که به ما توضیحی بدهد تا اینکه آقای شمخانی آمد و پرسیدم چه شده؟ گفت: فاو سقوط کرده!
کسی توقع این را نداشت فاو سقوط کند. این بود که حوصله همه سر رفته بود و همه رفته بودند فقط آقای صفایی بهخاطر من مانده بود. ما با عجله آمدیم اما دیگر آن حال و نشاط را نداشتیم. وقتی میآمدیم غرق مصیبت بودیم و آرامش نداشتیم. تا آمدیم رسیدیم تهران بلافاصله زنگ زدم اجازه خواستم که برسم خدمت حضرت امام گفتند که مثلاً فردا یا پس فردا بیایید گفتم نه آقا زودتر. گفتند پس همین حالا بیایید آنها نمیدانستند که برای چه هست. من رفتم آنجا و رفتم خدمت امام. خوب حضرت امام قبلاً قضیه را شنیده بودند. تفصیلش را نمیدانستند ولی اجمالاً شنیده بودند. من با کمال التهاب و آن اضطراب این جریان را به امام عرض کردم. امام هم متاثر شد. اما از آن التهاب که من داشتم خبری نبود. امام با کمال اطمینان قلب مطالب را گوش دادند و وقار و آرامش او این التهاب ما را از بین برد بطوریکه این مسئله برای من مهم بود اما دیگر التهاب نداشتم. نظایر این مسئله بازهم پیش میآمد.
حتی من به حضرت امام هم گفته بود که گاهی میآیم خدمت شما مطلب جدیدی ندارم، اما برای احساس آرامش و روحیه گرفتن میآیم.
امام اگر حرفی نزده بود همین که گوش میداد ما روحیه میگرفتیم. هیچ اتفاق نیفتاد که من حتی یکبار در عرض ده سال از منزل امام بیایم بیرون با ناآرامی بروم و با ناآرامی برگردم. هیچ اتفاق نیفتاد. نه در این موشکبارانها نه در جنگ و نه در امثال اینها.
مسئله دوم تصمیمگیریهای امام بود. امام تصمیم که میگرفت تقریباً انسان اطمینان پیدا میکرد همانطور خواهد شد. این خودش یک مسئلهای است. مثل اینکه فرض کنید کسی که به استخاره اطمینان داشته باشد. اگر کسی دو سه دفعه استخاره کند برای یک مطلبی و همهاش خوبِ خوبِ خوب بیاید، اطمینان پیدا میکند و آن تردید و شک را از او دور میکند.
امام در یک مسئله گاهی اظهار نظر میکرد ولو برخلاف نظر همه، یعنی همه یک چیز میگفتند امام هم یک چیز میگفت، امام وقتی که میگفت، همه احساس میکردند حق همین است. حتی من یادم هست یک وقتی راجع به وزارت کشاورزی راجع به یک شخصی بود. حضرت امام امر فرمود که فلان کس را از آنجا بردارید. مرحوم آقای بهشتی بود، مرحوم آقای باهنر بود، من بودم شاید کس دیگری هم بود، یادم نیست، ما صلاح نمیدانستیم در آن روز با آن وضع او را برداریم. امام فرمود بردارید. مرحوم آقای بهشتی، باهنر و من یک دو سه تا حرف زدیم. امام قبول نکرد. بعد من اجازه گرفتم و گفتم این تجربتاً ثابت شده نظر شما اصابتش به واقع نود درصد، نود و نه درصد، صد در صد است ولو همه با نظر شما موافق نباشند، مخالف هم باشند.
این تجربتاً ثابت شده ولی این یک موردنظر ما مصاب است. امام از این استثناء خندهاش گرفت و گفت نهخیر همین یک مورد هم نظر من مصاب است بعد گفت حالا که اصرار میکنید بگذارید باشد ولی پشیمان خواهید شد. من گفتم آقا اجازه فرمودند حالا دیگر تمام شده ولی بعد پشیمان شدیم. حالا میخواستیم برداریم، گفتند چطور به امام بگوییم. گفتم من میگویم. باز همان افراد رفتیم خدمت امام نشستیم حضرت امام آماده بود که ما صحبت کنیم. دید برخلاف همیشه که من هیچوقت ابتدا نمیکردم به صحبت مگر استثنائاً، این دفعه من شروع کردم. بسماللهالرحمنالرحیم، آقا آمدیم به شما یک مژده بدهیم. گفت مژده؟ گفتم بله، گفتم آمدیم بگوییم حرف شما راست درآمده.
امام، تصمیمگیریهای اینطوری داشت، قاطع بود، تردید نمیکرد، با قطعیت نظر میداد، صائب بود، خودش معتقد نبود نظرش مصاب است. لذا خودش این را میفرمود، میفرمود ما مکلف به واقع نیستیم. مکلف هستیم بهنظری که به ذهنمان میآید، یا معذوریم با مصاب هستیم. خودش این را بارها میگفت. میگفتم حتی گاهی به نیمهشوخی نیمهجدی میگفت مرد کسی است که حرفش را پس بگیرد. یعنی وقتی یک چیزی گفتهاید بعد دیدید اینطور نیست، پس بگیرید.
یک چیزی هم باید عرض کنم. باید ماها تلاش کنیم آنجاهایی را که میدانیم امام یک نظر خاصی در آنجا داده و ماها الان مثلاً فکر میکنیم یا بر ما ثابت شده که آن روز هم اگر صلاح بود امروز صلاح نیست، بهتر است این را با احتیاط عمل کنیم. چون نظر امام نظری نیست که آدم همینطوری بگوید او یک آدمی بود آن طور میگفت حالا یک کسی طور دیگری بگوید. حضرت امام را نباید اینطوری تلقی کرد.
*یک مورد هم از همین نمونههایی که فرمودید در مورد تصمیمگیریهای حضرت امام بارها همین خاطرهای که نقل کردید، از شهید بهشتی شنیدیم. ایشان گفتند با جنابعالی و بعضی دیگر از بزرگان خدمت امام رسیدند راجع به آذربایجان در همان غائله خلق مسلمان همه شما معتقد به این بودید که یک امتیازاتی به شریعتمداری داده بشود. غائله ختم بشود و ایشان معتقد بودند نباید اینکار را کرد. و آقای بهشتی میگفتند ما متوجه شدیم که در همه موارد از جمله همین موردنظر امام صائب بود. حالا اگر شما چیزهایی در این مورد دارید بفرمایید.
آیتالله موسوی اردبیلی – عرض کردم من حالا سر این قضیه یادم نیست اما قضایای دیگر راجع به دولت موقت یادم هست، راجع به بنیصدر یادم هست، قضایای متعدد دیگری هست که من حالا نمیخواهم اسم ببرم ولی اصل کلی همین است.
*از شما بیشترین چیزی که آدم انتظار دارد واقعاً بشنود بهدلیل شخصیت علمیتان و ارتباط علمی که با امام داشتهاید حتی از سالهای بسیار قبل از انقلاب، اینست که درباره شخصیت علمی امام مطلبی بفرمایید.
آیتالله موسوی اردبیلی – شخصیت علمی امام میشود گفت قولی است که جملگی برآنند. امام یک فقیه بود، اصولی بود، فیلسوف بود، عارف بود، مفسر بود. امتیازی که ایشان دارد، در بعضی اشخاص هست در بعضیها نیست اصلاً بعضیها وقتی که در اصول خیلی وارد هستند وقتی برمیگردند به فقهشان رنگ اصول دارد. راجع به یکی از بزرگان این حرف را گفتهاند منتها من اصل حرف را تایید نمیکنم ولی بعنوان شوخی گفتهاند فقهش اصول است، اصولش معقول است و معقولش نامعقول!
اما وقتی کسی تحریرالوسیله امام را به دقت و امعان نظر مطالعه کند، متوجه میشود که امام یک فقیه کامل و مسلط است. امام، وقتی که به اصول وارد میشود معلوم است که او یک مرد اصولی ماهری است. خیلی عجیب است یک فقیهی با تمام تبحری که در اصول دارد در مشی فقهیاش فقیهانه مشی میکند. آن وقت در اصول هم معقول را نوعاً دخالت نمیدهد این، یک امتیاز امام،
دوم اینکه امام فقیهی بود که دوره فقه را دیده است در تحریرالوسیله هست. ما فقهایی داریم که عبادیات را دیدهاند، فقهائی داریم که مسایل مالی را دیدهاند، فقهایی داریم که قضاء را دیدهاند فقهایی داریم که حدودیات و امثال اینها را دیدهاند. امام دوره فقه را دیده است. کسی این تحریرالوسیله را نگاه کند، بعد جواهر را هم ببیند، جواهر هم یک دوره فقه را دارد. یا مثلاً مفتاح الکرامه را ببیند میفهمد که امام اینها را دیده. دیده، نه به این معنی که تورق کرده، بلکه تامل کرده، انتخاب کرده، یا حرف آنها را پذیرفته یا حرف آنها را رد کرده، آنجاهائی که نپذیرفته بحق نپذیرفته، یعنی مبنائی نپذیرفته. امام، یک چنین فقیهی بود. این فقه امام، اصول و معقولش هم روشن است. من راجعبه عرفانش یک مسئلهای را از یکی از دوستان شنیدم. بندهخدائی، آقائی، عزیزی، سروری، نامهای مینویسد خدمت امام، راجع به مسئلهای از مسائل محی الدین عربی، میگوید این را برای من معنی کنید. بعد مینویسد اگر میدانستم در زیر آسمان و روی زمین غیر از شما کسی دیگر این مسئله را میداند و میتوانم از او بپرسم زحمت به شما نمیدادم. ظاهرا این را میگوید که امام تعلل و تسامح نکند. مینویسد من میدانم غیر از شما کسی دیگر این مشکل مراحل نمیکند، لذا من مزاحم شما هستم. در آنجا مینویسد اگر نظر مبارکتان باشد، شما فرمودید من یک روز رفتم پیش آقای آسید احمد خوانساری. من این را در اینجا توی پرانتز اضافه میکنم که آقای آسید احمد پیش امام خیلی محترم بود. امام پیش ایشان علی الظاهر یک مقداری درس خوانده بود، احترام میکرد، در جریان فتوای مربوط به شطرنج یک احترامی کردند، بعد هم در وفات ایشان تجلیل کردند.خلاصه خیلی احترام میکرد. او نوشته که شما رفتید پیش آسیداحمد دیدید آسیداحمد کتاب فتوحات مکیه مطالعه میکند گفتید چه مطالعه میکنید؟ گفته فتوحات مکیه. گفتید شما میفهمید؟
امام در جواب او نوشت اما راجع به سئوال اول شما، الان من هم مثل شما شدم. نخواسته جواب بدهد. قضیه آقای خوانساری هم جریانش این بود که آن کتاب، فتوحات نبود، قصوص بود. اگر فتوحات بود، اصلاً احتیاج به سئوال نبود.
امام یک متضلع بود، اما در عین حال هیچوقت غرور علمی نداشت. مثلاً یک تعابیری در نوشتههای بعضیها هست، امام هیچ از آن تعابیری ندارد که آدم بفهمد این جا دیگر خیلی مبتهج شده. اگر هم بوده خیلی کم است بطوری که الان من در نظرم نیست، با اینکه این کتاب تحریرالوسیله را نسبتاً زیاد دیدهام اما یک ابتهاجی داشته باشد و تعابیری بکار ببرد مثل «لم یستقنی احد...» اینطور نبود. در طول مدتی که امام اشتغال داشت و درسهائی که داده، شاگردهای زیادی که تربیت کرده تمام اینها اقوی شاهد است نه اینکه ایشان از نظر علمی در مقام والائی بودند.
نکته دیگر اینکه ایشان رفتند نجف و در نجف درس شروع کردند. نمیدانم شما راجع به این مسئله تحقیق کردهاید یا نه. که نجفی نباشد و برود در نجف درس شروع کند و درسش بگیرد، غیر از امام چه کسی بوده؟
تنها این نیست. حتی از نجف هم کسی بیاید در قم بخواهد درس شروع کند، به این آسانیها درسش نمیگیرد. البته حالا قم طوری است که میشود. اما آقای میلانی آمد رحمهالله علیه با این که نجفی بود، البته نجفی کربلائی بود، نشد. آقای میر بهبهانی آمد، نشد. حالا رازش چیست نمیدانم. اما امام که رفت آنجا حسابی درسش گرفت و مورد قبول فضلا بود.
امام یک جنبه دیگری داشت و آن آزاد اندیشی در فقه بود. این خودش یک مسئله است البته با حفظ مرز. بعضیها میخواهند آزاد اندیشی کنند فکر میکنند اگر چند تا فتوای شاد بدهند میشود آزاداندیش. اما امام به هیچ وجه اینطور نبود. امام برای شهرت اعتبار اجماع قائل بود. خیلی کم است فتوای امام که مخالف شهرت باشد. اما در مسائلی که کارگشائی آن مسائل به اینست که احتیاطات غیر لازمه فقهی را نداشته باشد. امام، در مسائل مستحدثه خیلی جری فتوا میداد حتی بعضی از آنها به نظر من الان مورد سوء استفاده شده و بعضی از فتاوی را به امام نسبت میدهند که امام نظر فقهیت آن نبود اما فکر میکنند هر چیزی بگویند به امام میچسبد که بله نظر مبارکشان این بوده، نه خیر نبوده.
*این بخش آزاداندیشی امام در فقه همراه با رعایت مرز که فرمودید، اگر در زمینه رعایت مرز یک مقداری توضیح بیشتری داشته باشید خیلی بهتر است.
آیتالله موسوی اردبیلی – این توضیحش این است. یک وقتی آدم آزاد میاندیشد حتی در ادله اولیه تصرف میکند. یعنی اصول را میگذارد زیر پایش منظورم علم اصول نیست، اصول فقهی است، قواعد را زیرپا میگذارد، بها به آنها نمیدهد، مثلاً به شهرت بها نمیدهد. امام، اینطور نبود. در عین حالی که موازین را کاملاً مراعات میکرد طبق موازین، آزاد میاندیشید. جزء مقلده نبود. دو تیپ فقیه داریم مقلده و غیر مقلده. مثلاً ابن ادریس رحمهالله تعالی علیه شاگردهای شیخ طوسی را با اینکه اکابرند مقلده مینامد. خودش آزاداندیش است. علامه از آزاداندیشی ابن ادریس خوشش نمیآید، بعضی جاها تعابیر سنگینی هم دارد. فقد خبط الرجل ولم یدر این یذهب. این تعبیر را علامه درباره ابن ادریس گفته. یا بعضی ها درباره ابن ادریس میگویند این اشتباه نتیجه جسارتی است که به شیخ طوسی کرده. ابن ادریس، جوانی بوده آزاداندیش که از اکابر علمای ماست. ما جسارتی به او نمیکنیم. حالا آنرا من از باب اینکه به کسی یک وقتی عرضی نکنم یک مثال دیگری نزنم او را مثال زدم و الا افراد دیگری هستند که میشود مثالهائی زد که پایشان به جائی بند نیست جز اینکه خلاف مشهور است، جز اینکه خلاف اجماع است، این که نشد آدمی بیاید خلاف اجماع را قبول کند، خلاف اجماع را بگوید ولی با میزان گفته باشد میخواهد توجیه برای مشهور بکند. امام آزاداندیش اینطوری بود.
*در فرمایشات امام توصیههائی که به حوزههای علمیه میکردند، یک نکتهای بود که خیلی با این بحث مماس هست.اگر جنابعالی با توجه به اینکه در مسائل دست اندرکار بودید به این نکته هم عنایتی بفرمائید بد نیست.ایشان معمولا میفرمودند شرایط زمانی و مکانی در فقه موثر است.در عین حال فقه سنتی باید مورد توجه باشد.یعنی دو طرف قضیه را همیشه بیان میکردند.این مربوط به همین بحثی است که میفرمائید. یعنی آزاداندیشی فکر کردن در عین حال مرزها را رعایت کردند.
آیتالله موسوی اردبیلی- البته یک واقعیتی است که امام میفرمود جامعه ما متحول است.اسلام دین ثابتی است.اما امتیازی که اسلام دارد این است که قابل انعطاف است.
فقه باید متحول باشد به تحول جامعه.من مثالهای خیلی زیادی در اینجا دارم.مثلا در کتاب حدود، کفن دزدی مطرح است در متون فقه و در شروح. اگر کسی بیاید کفن را بدزدد، آیا این دزدی است؟ آیا این باید دستش بریده بشود؟ این کفن مال کیست؟ مال میت است؟ مال وراث است؟ اینها مشروح بحث شده.اما آدم دزدی.بچه دزدی مطرح است.سابق به عنوان بچه میآمدند میدزدیدند میبردند و میفروختند، منظور من این نیست منظورم آدم دزدهائی است که حالا هست و در دنیا مرسوم است، این در فقه مطرح نیست.من تمام مدتی که متصدی مسئله قضاء بودم، مجموع پروندههای ایران را که بالاخره اجمالش را من میدیدم، حتی یک بار مسئله کفن دزدی برای نمونه هم در تمام ایران پیش نیامد اما آدم دزدی هر چه بگوئی پیش آمد. حالا آدم دزدی را که میخواهد کسی بحث کند یک وقت بحث فقهی صناعی میکند، ادله را میآورد، اطلاقات را میبیند، عمومات را میبیند، انصرافها را میبیند.یک وقت نه خیر هر چیزی که به ذهنش آمد میگویند.امام که میگوید فقه، سنتی باشد یعنی فقه را اینطوری از جیبتان درنیاورید.فقه را باید بروید ببینید ادله چه میگوید. زمان و مکان را در نظر بگیرید، یعنی دیگر کفن دزدی را آنطوری که در متون مطرح است لازم نیست در نظر بگیرید. این یک مثالی بود که برای شما بیان کردم و از این قبیل مثال در فقه ما خیلی زیاد داریم.
*بحث به جای خوبی رسیده است.چون خود شما اشاره فرمودید به دوران تصدی تان در امر قضاء در همین دورانی که امام حضور جسمی هم در میان ما داشتند، خوب این دوره دوره خیلی مهمی بود.هم سالهای دهه اول انقلاب بود و هم با حضور خود امام و رهبری امام بود که شما مسئولیت دستگاه قضائی را داشتید.قطعا شما در جنبههای مختلف این مسئله مطالبی دارید که این هم خیلی خوب است بیان بفرمائید.
آیتالله موسوی اردبیلی- این سئوال، سئوالی است که خیلی دامنهدار است.
*می خواهید من جزئیاش کنم.یک بخش از این سئوال همین مواردی است که الان شما اشاره فرمودید در مسائل قضائی یا در همه مسائل فرمودید مراجعه به امام میشد و امام خیلی راحت مسئله را حل میکردند.پناهی بود و کوهی بود استوار که به او تکیه میدادید.بنابراین در مسائل قضائی با توجه به تصدی شما از این قبیل مسائل زیاد پیش آمده بود.شما نمونههای اینطوری اگر امکان دارد بفرمائید.
آیتالله موسوی اردبیلی- من یک نمونهاش را که در نظرم هست مربوط به قاچاق مواد مخدر و تریاک بود.یک مورد که مورد ابتلاء شدید بود.من به حضرت امام رضوانالله تعالی علیه گفتم که این مسئله اینطور است، چه کنیم؟ شما فتوی به اعدام اینها نمیدهید. من نظرم این است که باید اینها اعدام بشوند. مرحله ای دارد که بعد از طی شدن آن مرحله باید اینها اعدام بشوند. ولی مردم مقلد من نیستند. قضات هم مقلد من نیستند. این نظر شخصی من است.این یک مورد بود که خیلی در محذور گیر کرده بودیم. مورد دوم دیرکرد بود، دیرکرد بانکها.
من به حضرت امام گفتم که مردم آمدهاند از بیت المال پول گرفتهاند رفتند آن پول را دادند کارخانه خریدند آوردند.مثلا دو میلیون، سه میلیون، چهار میلیون، پنج میلیون، ده میلیون کارخانهها در نتیجه تحولات تغییرات مثلا دویست میلیون، سیصدمیلیون قیمتش است. اینها آوردند و هنوز پول را ندادهاند و از اینها آن وقت بانک به عنوان نزول یا به عنوان بهره، ماه به ماه چیزی گرفته اند، الان آمدند بر علیه بانک شکایت کردهاند که اینها سه میلیون به ما دادند پنج میلیون از ما گرفتهاند. دو میلیون ما را پس بدهند. و میخواهند کارخانهها را بالا بکشند و هم آن وقتی که پول پول بوده بیتالمال را بردند خوردند. این هم یک مسئله بود. ایشان فرمود شما چکار کردید؟ گفتم این پروندههائی که میآید دیوانعالی کشور من گفتم تمام این پروندهها را جمع کنند و بگذارند باشد.چون من یک نظر خاصی دارم در این جا و حضرت مستطاب عالی نظر دیگری داریدو این نظر هم مشکل است ما ارزش و مالیت را در اینجا در نظر بگیریم. این مورد دوم بود که برای ما پیش آمد و رفتیم با حضرت امام مطرح کردیم. دیرکرد بانکها بود مجدداً باز یک مسئله بود آن وقت این آقای نوربخش دنبالش بود مسائل اینجوری ما زیاد داریم که پیش میآمد. امام در آنجا گاهی نظر خودش را میداد اما خیلی کم.زیاد اتفاق میافتاد از من میپرسید شما نظرتان چیست؟ من میگفتم نظرم این است، ایشان میگفتند به نظر خودتان عمل کنید. این کثیراً برای ما اتفاق میافتاد و گاهی هم به بعضیها ارجاع میکرد ولی بعد آن ارجاع را مجدداً به خود من ارجاع میکردمی گفت شما به نظر خودتان عمل کنید هیچ اشکال ندارد.گاهاً نمیگفت: مثلا در باب مخارج دادرسی در دادگستری، امام نظرشان این نبود که از شاکی باید هزینه گرفته شود.من گفتم آقا من نظرم جور دیگر است.گفت شما نظرتان جور دیگر باشد.من نظرم این است.گاهی هم اینطوری اتفاق افتاد.موارد زیادی ما داشتیم. چون جامعه متحول بود و اوضاع عوض شده بود و با آن وضع سابق نمیشد. آن وقت حضرت امام هم با ما رفتارش جور دیگری بود.
*یک نکتهای که در این مسئله قضا هست این است که امام به هر حال به دلیل آن قاطعیتی که در مسائل سیاسی و برخوردهای مختلف داشتند، قاعدتاً در مسائل قضائی هم در موارد مهمی که یک تماسی با مسائل انقلاب و سرنوشت مملکت داشت قاطعیتهائی داشتند.از این طرف هم به دلیل آن رافتهای اسلامی نسبت به بعضی مسائل یا بعضی مصادیق حتما این قسمت قضیه را هم در نظر میگرفتند.اگر خاطراتی داشته باشید، مواردی داشته باشید در این دو تا یعنی هم آن قاطعیت هم و این رافت بیان بفرمائید بسیار خوبست.
آیتالله موسوی اردبیلی: دومی زیاد است.من یک مثالی میگویم برای شما که عجیب بود.اولی کم بود.البته در دو مورد که الان نظرم هست امام خیلی قاطعانه نظر دادند.یکی مسئله مرصاد بود امام در آنجا قاطعانه وارد شدند. اما دومی، یک وقتی یک کسی شکایت کرده بود از امام که شما به من ضرر زدید و باید جبران کنید.این شکایت در دادگستری افتاده بود به دست نمیدانم کدام حلال زاده که برای امام ابلاغ فرستاده بود که جناب آقای روحالله مصطفوی، شما ساعت فلان بیایید از شما شکایت کردهاند و شما توضیح بدهید یا وکیل تان را بفرستید توضیح بدهد.زنگ زدند از بیت امام به من که این چیست؟ گفتم نمیدانم بفرستید بیاید ببینم چیست.آمد و دیدم که بنده خدائی شکایت کرده خرمشهری است شکایت کرده از حضرت امام که شما نود و چند هزار تومان باید به من بدهید، یا نهصد و چقدر پول باید به من بدهید زیر یک میلیون بود.
توضیحی که داده بود این بود که خرمشهر محل تهاجم صدامیان بود ما اسباب و اثاثیهمان را جمع کرده بودیم و میخواستیم برویم. شما گفتید رفتن خلاف شرع است، ما ماندیم و اینها آمدند و کوبیدند همهاش از بین رفت و باید شما بدهید.
من به رئیس دادگستری آن وقت گفتم آیا این قابل طرح است؟ اصلا قابل تعقیب است؟ شکایت است؟ گفت والله من خبر ندارم. بنده خدائی داده نوشته داده دست دادیار، او هم نوشته داده به آن مامور آنهم آورده داده. خوب این اصلا قابل تعقیب نبود، نه از این جهت که مربوط به امام بود، نه این اصلا شکایت نیست کسی مسئلهای گفت این هم عمل کرده متضرر شده حالا آمده بعد یک وقتی حضرت امام از من پرسید آن شکایت چه شد؟ گفتیم که جریانش این بود. امام فرمودند یک چیز میگفتید میدادیم به ایشان. گفتم که آقا اگر به این عنوان از شما پول بگیرند، مشهور بشود یک کسی شکایت کرده آن هم شکایتش این بود و امام خسارت او را داده، شما از عهده برنمیائید چون تمام مناطق جنگی شاکی شما میشوند و شما باید بدهید. شما اجازه بفرمائید این راهمانطوری که ما خاتمه دادهایم خاتمه بدهیم. بعد شما خودتان امر بفرمائید یک چیزی برایش بدهند. امام پسندیدند. امام تا اینجا دنبال قضیه بود. به جای اینکه بگوید این فلان فلان شده کیست؟ این مامور کیست؟ حالا او نفهمیده این مامور کی بود که این کار را کرد؟ نه، امام پرسید شکایت چی شد؟ کجا رفت؟ منتظر بود که مثلا امام محکوم بشود پول را از او بخواهند. اینجوری بود. این آن حد اعلایش بود که من هیچ وقت یادم نمیرود.
*من هم یک چیز جالب یادم آمد و آن اینکه شما به دلیل همان تصدی دستگاه قضاء طبق قانون اساسی یک وظیفهای داشتید که عمل کردید. و آن این بود که اموال رهبر انقلاب راهم لازم بود طبق قانون مشخص کنید. در جریان این اقدام. امام چه برخوردی کردند؟ آیا ایشان به وظیفه قانونی خودشان عمل کردند؟ خیلی خوبست که این برخورد امام از زبان شما در تاریخ بماند.
آیتالله موسوی اردبیلی – این راخوب شد که پرسیدید. اولا باید بدانید که من از دو نفر نام میبرم از بقیه نام نمیبرم. این دو نفر یکی امام است. اول کسی که صورت دارائی خود و متعلقین خود را داد. امام بود و تمام موجودیش را نوشت. الحمدالله موجودی هم درست و حسابی چیزی نداشت. نوشت و داد مال خودش و تمام آنهایی که بود. ما اقدام نکردیم، امام خودش اول کسی است که اقدام کرد. از تاریخش معلوم است. الان در صندوق دیوانعالی کشور هست. این یک کس. درست مقابل این، آقای بنیصدر قرار داشت که تا آخر نداد. هرچه گفتیم بابا این قانون است. گفت: اگر بنای قانون باشد خیلی حرفها هست و فلان از این جدلهائی که میکرد. جدل کرد و بالاخره نداد. لذا الان صورت دارائی او با اینکه رئیسجمهور بود در دیوانعالی کشور نیست. البته غیر از او هم یک آقای وزیری بود که لازم نیست اسمش را بیاورم، او هم نداد. بقیه دادند منتها بقیه با اقدام ما دادند. آن وقت رئیس آن دفتر آقای مهرپور بود اینکار ارجاع شده بود به ایشان و ایشان هم این کار را دنبال کردند.
*با اینکه وضع مزاجی شما خوب نیست که خیلی مزاحمت بکنیم اما یک سئوال هست که هرقدر امکان دارد بیان بفرمائید. بنده شخصا معتقدم موفقیت امام، هم در به پیروزی رساندن انقلاب و سرکوب دشمن و هم در رهبریهائی که در این دوره ده ساله بعد از پیروزی انقلاب کردند در این بود که همیشه به جای اینکه دفاع بکنند یا دفاعی برخورد بکنند در سیاستها، تهاجمی برخورد میکردند یعنی قبل از اینکه کسی بیاید حمله ای بکند و ایشان بگویند نه این طور نیست و آن طور است، خودشان حمله را شروع میکردند. یعنی سیاست امام در همه زمینهها سیاست تهاجمی بود، در زمینه خود سیاست، در زمینه فرهنگ، و مسائل دیگر. این یک جنبه خیلی برجسته و مهم است در امام اگر جنابعالی در این زمینه هم مطالبی بفرمائید بسیار ممنون میشوم.
آیتالله موسوی اردبیلی - مطلب همین است که شما میفرمائید. امام یک شامه قوی داشت که میدید حالا وقت تهاجم است. یعنی اگر تهاجم نکند باید حرکتش انفعالی باشد. فرصت را از دست نمیداد. تهاجم را میکرد که یک وقتی گرفتار حرکت انفعالی نباشد. این، درست است.
*در این زمینه خاطرهای یامطالبی اگر در ذهن دارید بفرمائید.
آیتالله موسوی اردبیلی - اجازه بدهید دیگر همینجا تمام کنیم. من هم پیرمرد هستم سکتهای هستم. خسته شدهام. فعلا دیگر آن حال صحبت کردن را ندارم.
*خیلی ممنون، محبت کردید.
*آیتالله موسوی اردبیلی: امام خمینی، مثل یک کوه استوار و یک تکیهگاه بزرگ بود که انسان در پیش آمدها میتواند به او پناه ببرد
در مواردی که میدانیم نظر خاصی دادهاند، حتی اگر فکر میکنیم امروز چیز دیگری صلاح است، باید با احتیاط عمل کنیم چون نظر امام یک نظر معمولی نبود
*امام وقتی درباره چیزی تصمیم میگرفت، همه احساس میکردند که این یک تصمیم کاملا درست است و در عمل هم معلوم میشد که همینطور است
*آیتالله موسوی اردبیلی: اول کسی که صورت دارائی خودش را به قوه قضائیه داد، امام بود. برای این کار ما اقدام نکرده بودیم، قبل از آنکه ما اقدام کینم، خود امام نوشتند و فرستادند
*وقتی فاو سقوط کرد، من خدمت امام رسیدم و با التهاب قضیه را برای امام نقل کردم. امام با کمال اطمینان و آرامش مطالب را گوش دادند و وقار و آرامش ایشان التهاب ما را هم از بین برد
*آیتالله موسوی اردبیلی: امام خمینی در عین حال که هم فقیه بود، هم اصولی بود، هم عارف بود، هم فیلسوف بود و هم مفسر بود، در فقه کاملاً فقیهانه مشی میکرد و دوره فقه را بطور کامل با تامل دیده بود
*کسی از امام شکایتی کرده بود و مامور، ابلاغ را به خانه امام برده بود. چون شکایت واردی نبود پیگیری نشد ولی امام دنبال آنرا گرفتند و از من پرسیدند آن شکایت چه شد؟ وقتی من توضیح دادم، دیدم امام منتظر بود محکوم شود و شاکی از ایشان چیزی بگیرد
منبع: جمهوري اسلامي