Thursday 18 April 2024| ۰۸: ۴۷ - پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳
کد خبر: ۱۲۳۹۰
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۰
به مناسبت سالگرد شهادت سپهبد سلیمانی تصمیم گرفتیم در خصوص بررسی ابعاد شخصیتی این شهید بزرگوار و کارنامه ایشان در حوزه نظامی و دفاعی در خدمت سردار علایی باشیم.

به گزارش آستان، در ابتدا می خواهم از سردار علایی به دلیل سابقه طولانی همکاری با شهید در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،  بپرسم در طول 40 سالی که از ایشان شناخت داشته اید و دارید، دیدگاه و شناخت خودتان از سیر تطور شخصیت شهید سلیمانی در طول این چهار دهه و سه بخش مهم فعالیتشان، یعنی دوران دفاع مقدس، بعد از جنگ در جنوب کشور و سپس نیروی قدس بفرمایید؛ و اینکه در طول این سه دوره ماهیت فعالیت این شهید دچار چه تغییر و تحولاتی شد و ایشان چه دورانی را پشت سر گذراندند؟

علایی: من از سال 1360 در زمانی که عملیات طریق القدس انجام شد، با حاج قاسم و بسیاری از فرماندهان مشهور سپاه که الآن خیلی مشهور هستند، البته آن زمان مشهور نبودند، آشنا بودم به دلیل اینکه در جنگ بودیم. در جنگ اتفاق بزرگی که افتاد این بود که نیاز جبهه ها باعث شد افراد داوطلب، شجاع و بسیار مؤمن از استان ها و شهرهای مختلف به جبهه می آمدند و برجستگان آنها سازمان و تشکیلات درست می کردند.

مثلا حسین خرازی از اصفهان آمده بود و لشکر امام حسین(ع) حول محور حسین خرازی تشکیل شد. احمد کاظمی از نجف آباد آمده بود و لشکر 8 نجف، که همان نجف آباد است، حول محور احمد کاظمی تشکیل شد. مهدی باکری از تبریز آمد و لشکر عاشورا حول محور مهدی باکری تشکیل شد. مهدی زین الدین از قم آمد و لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) حول محور مهدی زین الدین تشکیل شد. البته افراد دیگری هم بودند ولی یک نفر شاخص می شد. از کرمان قاسم سلیمانی آمده بود و حول محور قاسم سلیمانی لشکر ثارالله(ع) تشکیل شد

در جنگ یک وضعیت خیلی طبیعی رخ داد. یعنی سازمان لشکرها و تیپ هایی که سپاه درست کرد در واقع با اندیشه ای بود که امام طرح کردند؛ نه با برنامه ریزی دولتی. به این صورت که حضرت امام فرمودند دفاع بر همه واجب است. البته در ادامه جنگ فرمودند واجب کفایی، ولی این که از کشور دفاع شود را امام بر همه انسان ها واجب می دانستند و دفاع را در انحصار نیروهای مسلح رسمی قرار ندادند. یعنی نگفتند چون ارتش در قانون اساسی مسئول دفاع است، اگر مردم بخواهند کمک کنند فقط حق دارند به داخل ارتش بروند.

امام آزادی عمل را در جبهه ها به افراد دادند و گفتند شما هر جور دوست دارید خودتان را سازمان بدهید، هر جور بلد هستید بجنگید، هر تاکتیکی که یاد می گیرید استفاده کنید و این جور نباشد که به قالب و چهارچوبی بروید که از قبل تعیین شده و معمولا قالب ها، ساختارها و سازمان هایی که از قبل وجود دارند افراد را در درون خودشان به گونه ای به کار می گیرند که اینها امکان این را ندارند که از استعداد آزادشان استفاده کنند.

بنابر این من فکر می کنم اندیشه امام بود که افرادی مثل قاسم سلیمانی، حسین خرازی، شهید بروجردی، حمید و مهدی باکری را در جبهه ها آفرید. چون اینها آزادی عمل داشتند هر استعدادی را که دارند در سازماندهی علیه دشمن و تاکتیک ها علیه دشمن به کار بگیرند. به همین خاطر وقتی سازمان های رزم سپاه تشکیل شد الزاما سازمان ها یکنواخت نبودند. مثلا ساختار لشکر امام حسین(ع) با لشکر ثارالله(ع) شباهت های زیادی داشتند ولی تفاوت هایی هم داشتند.

این تفاوت ها به نگاه و نگرش فرمانده آن لشکر و یگان بر می گشت. مثلا فرض کنید که یک نفر به ادوات خیلی اهمیت قائل بود و به ادوات ساختار جدا می داد و بعضی ها می گفتند ادوات باید در یگان های پیاده توزیع باشند.

بنابر این می خواهم بگویم از سال 1360 که من با حاج قاسم در کنار فرماندهان دیگر آشنا شدم، یکی از فرماندهانی بود که دو یا سه ویژگی داشت. یکی اینکه سازمانده و ساختار آفرین بود. دوم اینکه جنگجو بود؛ جنگجو نه به معنای جنگ طلب، بلکه به معنی اینکه از دشمن نمی ترسید و می جنگید. به همین خاطر اگر بخواهیم 10 فرمانده بسیار تأثیرگذار جبهه در سطح عالی، میدانی و عملیاتی معرفی کنیم یکی از آنها حاج قاسم سلیمانی بود؛ یکی مرتضی قربانی بود، یکی حسین خرازی بود، یکی باکری بود، یکی حاج همت بود و یکی متوسلیان بود که اگر هست خدا زنده نگه دارد و اگر نه، با اولیاء محشور کند.

اینها کسانی بودند که همه این ویژگی را داشتند؛ از دشمن نمی ترسیدند، هرچه امام می گفت را وحی منزل تلقی می کردند، یعنی دنبال این بودند که امام چه می خواهد و آن را در صحنه عمل کنند. سوم اینکه همه اینها در عملیات آزاد اندیش بودند. یعنی این طور نبود که حرف فرمانده بالاتر را به سادگی گوش کنند.

من خودم در عملیات والفجر 8 فرمانده قرارگاهی بودم که حاج قاسم یکی از یگان هایش بود و عمل می کرد. وقتی در جلسات می نشستیم و برای عملیات بحث می کردیم، بحث های فراوانی در اختلاف نظرها داشتیم. یعنی این جور نبود که همه یک جور بگوییم یا آنها بگویند چون شما این جور می گویید با رده بالاتر، بله قربان؛ از این خبرها نبود. ما در جبهه جنگ داوطلبانه که سپاه و بسیج بودند هیچ موقع بله قربان نداشتیم. به همین دلیل بود که عملیات های ما موفق می شد.

چون قبل از عملیات اگر فرمانده می گفت می خواهم این منطقه را بگیرم می گفتند این منطقه عملیات می کنیم ولی با تاکتیک هایی که خودمان طراحی می کنیم نه با چیزهایی که شما می گویید. می گفتند شما چه امکانات و مقدوراتی دارید و بقیه با ما است. آن وقت بعضی از فرماندهان بودند که وقتی یک جا عملیات انجام می دادند بقیه فرمانده ها مطمئن بودند که او هدفش را می گیرد. او کسی است که پای کار هست و این جوری نیست که اگر شب عملیات شد بگوید بله قربان ولی یگان و نیروهای او تکان نخورند. از این چیزها هم در جبهه داشتیم.

وضع جنگ خیلی سخت بود. عراقی ها خیلی خوب و با تمام توان می جنگیدند و هیچ کجا از خودشان ضعف نشان ندادند و هر کجا ما پیروز شدیم تدبیر، فکر، برنامه ریزی، طراحی و تاکتیک های ما بود که ما را پیروز کرد؛ نه اینکه عراقی ها ضعیف بودند. بعضی جاها آنها هم اشتباه می کردند، به ما جناح می دادند و اشکالات در طراحی آنها بود ولی هر کجا بودند خوب می جنگیدند و تا آخرین نفر و جایی که می توانستند می جنگیدند؛ جایی نمی جنگیدند که ما آنها را دور می زدیم، عقبه آنها را می گرفتیم و نمی توانستند بجنگند.

می خواهم این را بگویم که حاج قاسم یکی از 10 فرماندهی بودند که وقتی می گفتند جایی عمل کن، خیال فرمانده رده بالاتر راحت بود که این انجام می دهد. البته این جور هم نبود که همه جا موفق باشد. مثلا در والفجر8 خیلی خوب موفق شد ولی در عملیات بیت المقدس تیپ ثارالله(ع)، که حاج قاسم فرمانده آن بود، در محور شمال از شمال کرخه قرار بود به سمت جفیر بروند و آنجا گیر کردند، در کانال هایی که عراقی ها زده بودند تلفات سنگینی هم دادند و پیش روی هم نتوانستند بکنند. ولی مهم این بود که جایی که می گفتند حاج قاسم، مهدی باکری یا حسین خرازی عمل می کند، مطمئن بودند اینها همه ظرفیتشان را به کار می گیرند و خیال یگان های چپ و راست آنها راحت بود که نیروهای این می آید.

در دوره جنگ حاج قاسم توانست لشکری از استان کرمان درست کند که آن موقع بچه های سیستان و بلوچستان و هرمزگان هم با همین لشکر ثارالله(ع) بودند، این لشکر به یکی از یگان های قوی و تأثیرگذار ایران در جنگ تبدیل شد.

 

حسین علایی - علی اکبر صالحی

 

بعد از جنگ هم ما در بعضی استان ها مسائلی داشتیم. از جمله در شرق کشور و بلوچستان ناامنی داشتیم و این ناامنی ها باعث شده بود در آنجا نشود سرمایه گذاری و ایجاد آبادانی کرد و مردم ناراحت بودند. بعد از اینکه قرار شد در آنجا امنیت قاطع برقرار شود، به لشکر ثارالله(ع)، که فرمانده آن حاج قاسم بود، مأموریت داده شد که فرمانده کل آن منطقه باشد و مسأله امنیت را حل کند. ایشان رفت و این کار را انجام داد.

همان طور که به احمد کاظمی مأموریت کردستان را دادند. خدا رحمت کند ایشان را، چون در دی ماه سالگرد شهادت احمد کاظمی هم هست. خیلی هم با هم رفیق بودند. یعنی این 10 نفری که بعضی اسامی آنها را بردم، از برادر به هم نزدیک تر بودند و همه با اسم کوچک همدیگر را صدا می کردند و هیچ موقع اسم فامیل نبود؛ فقط حاج همت را «همت» می گفتند خیلی کمتر ابراهیم می گفتند. اینها چون با همدیگر همفکری و کار می کردند، همه جا با هم خیلی نزدیک بودند.

حاج قاسم بعد از جنگ رفت و امنیت آن منطقه را برقرار کرد و خیلی خوب در این کار درخشید.

 
اینکه مردم داوطلبانه به جنگ بیایند خیلی عنصر مهمی بود

    اگر این اندیشه هایی که امام در دفاع بروز دادند نبود، معلوم نبود در جنگ چه اتفاقی برای ما می افتاد

 

با چه شیوه ای؟

علایی: در جنگ که شیوه معلوم بود، تکیه بر نیروهای داوطلب بسیجی بود. تکیه این لشکرهای سپاه و علت موفقیتشان این بود که ستون فقرات توانشان بر نیروهای داوطلب بود. نیروهای داوطلب را هم در ایران، امام ایجاد کرد. اینکه مردم داوطلبانه به جنگ بیایند خیلی عنصر مهمی بود. یعنی من واقعا همیشه فکر می کنم اگر این اندیشه هایی که امام در دفاع بروز دادند نبود، معلوم نبود در جنگ چه اتفاقی برای ما می افتاد. اندیشه های امام برگرفته از اندیشه های قرآن و اسلام بود. اینکه می گفتند «دفاع بر همه واجب است»، اندیشه اسلامی و مکتب دفاعی اسلام است.

در جنگ تکیه اینها بر نیروها داوطلب بود؛ نه اینکه نیروی سرباز هم نداشته باشند، در ادامه آنها هم آمده بودند ولی در خط شکنی و جلو رفتن فقط داوطلب ها می رفتند. اگر سربازی داوطلب بود می رفت و اگر داوطلب نبود به اجبار نمی گفتند تو باید بروی؛ نه، این کار را نمی کردند. به همین خاطر بیشتر سربازها را در واحدهای پشتیبانی و پشتیبانی رزم به کار می گرفتند و نیروی خط شکن و نیروی جلودار بسیجی داوطلب بود. سن هم در آنجا مهم نبود؛ نه می گفتند جوانگرایی و نه می گفتند مسن گرایی. می گفتند شجاع گرایی، داوطلب گرایی و افرادی که توان، آمادگی و انگیزه دارند.

به همین خاطر شما در جبهه ها می دیدید که یک نوجوان 17، 18 ساله می درخشید و یک دفعه هم می دیدید یک فرد مسن 50، 60 ساله هم می درخشید. سن و این معیارهایی که حالا رسم شده و یک بار می گویند جوانگرایی و یک بار چیزهای دیگر می گویند، آن موقع مطرح نبود.

زمانی که حاج قاسم در بلوچستان تلاش می کرد تکیه بر لشکر ثارالله(ع) بود ولی در ارتباط با مردم  بودند. همیشه اعتقاد بر این بود که امنیت پایدار زمانی اتفاق می افتد که مردم بخواهند امنیت برقرار شود. باید مردم طرفدار کسانی باشند که امنیت را برقرار می کنند. در بلوچستان هم ایشان خیلی تلاش می کرد با سران طوایف و کسانی که در بلوچستان هستند و نفوذ دارند، با اینها ارتباط داشته باشند و این کار را انجام بدهند.

اما فکر می کنم در سال 1376 بود که من رئیس ستاد مشترک بودم و آقا رحیم [صفوی] فرمانده سپاه بود. در آنجا قرار شد فرمانده جدیدی به جای سردار وحیدی (وزیر کشور فعلی) برای نیروی قدس انتخاب شود. آن موقع نگاه بر این بود که فرماندهان عملیاتی در مسئولیت های عالی و ستادی موفق تر خواهند بود. در بین افرادی که قرار شد فرماندهی نیروها  را بر عهده بگیرند، قرار شد سردار سلیمانی فرماندهی نیروی قدس را بر عهده بگیرد. تا آن موقع هم سردار سلیمانی سابقه و تجربه کار خارج از کشور نداشت. یعنی وقتی فرماندهی نیروی قدس را بر عهده گرفت اولین بار بود که می خواست کاری خارج از مرزهای کشور انجام بدهد و در واقع حوزه امنیت ملی ایران را فراتر از مرزها تأمین کند. ولی حاج قاسم وقتی که در فرماندهی نیروی قدس قرار گرفت خیلی به سرعت توجیه شد و خوب فهمید که میدان برای انجام کارهای بزرگ چقدر فراهم و امکاپذیر است.

یکی از روش هایی که در جنگ همه فرماندهان میدانی یاد می گرفتند، که به نظرم حاج قاسم از این استفاده می کرد، این بود که قبل از اقدام به هر کاری می گفتند باید شناسایی کنیم. یعنی باید بفهمیم طرف ما کیست؟ دشمن کیست؟ زمینی که در آن عملیات می کنیم کجا است؟ خودمان چه وضعی داریم؟ این را «شناسایی» می گفتند. به هر فرماندهی می گفتیم این منطقه عملیات است و باید کاری بکنی می گفت اجازه بده من اول شناسایی کنم. شناسایی یعنی اینکه بفهمم چه خبر است و وضع دشمن را درک کنم؛ آرایش، سلاح، امکانات، توانایی او را روی کاغذ بیاورم، بسنجم و ارزیابی کنم.

من فکر می کنم حاج قاسم وقتی فرمانده سپاه قدس شد اولین کاری که کرد به اصطلاح علمی مطالعه روی موضوع بود، و به اصطلاح جنگی شناسایی بود. من فکر می کنم ایشان خوب فهمید که چه فرصت ذی قیمتی برای توسعه امنیت ملی ایران در فلات قاره ایران وجود دارد؛ یعنی پیرامون ایران در افغانسان، عراق، لبنان و جاهای مختلف هست و ایشان تجربه دوران جنگ را در سازمان دهی مردم هر منطقه برای کار خودشان به کار گرفت.

گرچه این تجربه در دوران جنگ قبلا در لبنان انجام شده بود. مردم لبنان وقتی می خواستند در برابر اسرائیل دفاع کنند خودشان حزب الله را به وجود آوردند. هیچ فرد ایرانی در حزب الله نیست و همه لبنانی هستند ولی تجربه جنگ ایران به آنجا منتقل شد و حزب الله از این تجربه استفاده کرد و ایرانی ها در حد اینکه به اینها مشورت فکری و آموزش بدهند نقش داشته اند ولی نقش مهم را خودشان داشته اند که سازمان دهی کرده اند.

 
حزب الله لبنان با استراتژی امام تشکیل شد

 

تجربه حزب الله در لبنان تجربه بسیار خوبی برای مردم منطقه بود. البته حزب الله لبنان هم با استراتژی امام تشکیل شد. می دانید که بعد از آزادسازی خرمشهر اسرائیلی ها به لبنان حمله کردند و تا بیروت را گرفتند. آن موقع خیلی شدید ایران ضد اسرائیل بود، الآن هم هست، هم خیلی حامی فلسطینی ها و مردم لبنان بود. ایران خودش در حال جنگ بود ولی فرماندهان سپاه، ارتش و وزیر دفاع به سوریه رفتند و گفتند ما آماده ایم به لبنانی ها کمک کنیم که آنها نیایند.

امام فرمودند «ما راهمان این است که باید از راه شکست عراق دنبال لبنان برویم، نه مستقلًا».(صحیفه امام، جلد 16، صفحه 353) یعنی آنجا یک جبهه جدید است. شما به آنجا چه کار دارید؟! آنجا مردم خودش را دارد، شما باید مسأله جنگ ایران را حل کنید. به همین خاطر حزب الله درست شد. یعنی مردم لبنان فهمیدند باید خودشان توان دفاعی درست کنند و حزب الله را درست کردند.

حاج قاسم از این تجربه در کشورهایی که با ناامنی، مشکلات و گرفتاری ها مواجه بودند استفاده کرد و در عراق هم مسأله اصلی ما صدام و حزب بعث بود. در عراق بیشتر از همه ما نیاز داشتیم شرایطی برقرار شود که خیالمان از تهدید عراق برای همیشه برطرف شود. به همین خاطر من فکر می کنم حاج قاسم از این تجربه میدانی استفاده کرد و تشکیلات هایی در کشورهای مختلف حمایت کرد که مردم آنجا به وجود بیاورند؛ مردم آنجا و کسانی که اعتقاد به اسلام دارند و اسلام را به عنوان مسیر زندگی قبول دارند این کار را انجام بدهند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر:
عناوین برگزیده
آخرین اخبار
پربازدید ها
پربحث ترین عناوین