سردار فضلی جانشین معاون هماهنگکننده سپاه پاسداران که به مناسبت هفته دفاع مقدس در برنامه «حضور» حضور یافته بود، با بیان اینکه هرچند اولویت اصلی برای رزمندهها جنگ بود ولی برخی از سیاسیون این اولویت را رعایت نکردند، گفت: خیلی از آنها واقعاً اولویتشان جنگ بود. اما نمیتوانم قسم بخورم که همه اینطور بودند چون اگر اولویت همهشان جنگ بود، باید شرایط بهتری میداشتیم.
به گزارش آستان، برنامه «حضور» به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس میزبان «سردار علی فضلی» از رزمندگان، فرماندهان و جانبازان جبهههای نبرد حق علیه باطل بود. علی فضلی را به «علی آهنی» نیز میشناسند؛ چرا که بدنش پر از ترکشهای یادگار دوران دفاع و حماسه است. دلاورمردی که رهبر انقلاب در وصف او لقب «فتحالفتوح» انقلاب اسلامی را به کار بردند و سردار دلها حاج قاسم سلیمانی از او با عنوان «شهید زنده» یاد میکرد.
سردار فضلی که اکنون جانشین معاون هماهنگکننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، با حضور در حسینیه جماران و در گفتگو با «محمدحسین رنجبران» درباره دیدگاههای امام روحالله درخصوص دفاع مقدس و فرهنگ حماسه و مقاومت و اینکه بعد از ۴۰ سال از جنگ، اکنون نسبت و فاصله ما با این فرهنگ چگونه است، سخن گفت.
سردار فضلی با اشاره به دیدار با حضرت امام (ره) در روزهای ابتدای جنگ اظهار داشت: درگیریهای بعد از پیروزی انقلاب و عصبانیت مستکبرین، حوادث امنیتی را برای انقلاب ایجاد کرد. ما در آن مقطع که از انقلاب اسلامی، بیشتر از ۴ ماه نگذشته بود، در اولین دوره آموزش سپاه که در ۲۸ اردیبهشت ۵۸ برگزار شد، شرکت کردیم.
وی افزود: در آن دوره که پانزده روزه بود، در روز دوازدهم یعنی ۹ خرداد ۵۸ خبر رسید که در خوزستان به ویژه در خرمشهر درگیری شدیدی است و نیاز به اعزام نیرو است. ما در آن دوره ۴۵۰ نفر بودیم و روزی ۵۰ نفر شد که اعزام شویم.
سردار فضلی ادامه داد: بعد از چند ماهی که در خرمشهر با غائله خلق عرب که آن موقع شامل چهارشنبه سیاه و فائقه و گروههای معاندی بودند که از عراق و از ناحیه صدام حمایت و پشتیبانی و تجهیز میشدند، درگیر بودیم، غائله خوشبختانه جمع شد و ما در شهرهای مختلف توزیع شدیم. مرحوم سردار حاج حسین پروین به گچساران رفتند و من و برادر اصلاندوز هم همراه ایشان به کهگیلویه و بویراحمد رفتیم. سپاه به کمک بچههای کمیته و برادر حبیبی که اولین فرمانده سپاه بود، آنجا تازه در حال تشکیل بود.
وی گفت: در گچساران بودیم که خبر رسید باید یک گروهی به کردستان اعزام شوند چون سقز در محاصره ضدانقلاب است. ما با برادران سپاه و عشایر، حدود ۶۰ نفر شدیم که به سقز رفتیم. چون راه زمینی بسته شده بود، با هلیکوپتر شینوک به پادگان ارتش و تیپ ۲ لشکر ۲۸ کردستان رفتیم و فاصله ما با مقر سپاه حدود یک کیلومتر بود.
این فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: بعد از ۴۰ ـ ۵۰ روز درگیریهایی که داشتیم، هیئت حسن نیتی تشکیل شد که از سپاه خواستند که شهر را ترک کند. اتفاقاتی افتاد و ناگزیر ابلاغ سپاه آمد که باید شهر را ترک کنیم. ضدانقلاب میخواست از این موضوع سوء استفاده کند. آن شب هم برف سنگینی باریده بود. پیغام داد که حالا که سپاه میخواهد برود، باید خلع سلاح شود. سرپرستهای برادران شهرهای مختلف خراسان، تهران و کهگیلویه و بویراحمد و جاهای دیگر کنار فرمانده سپاه جمع شدیم و گفتیم این دیگر ذلت است و ما این را نمیپذیریم. گفتهاند که از شهر برویم ولی دیگر خلع سلاح شدن معنایی ندارد.
سردار فضلی افزود: ما به مقرها و سنگرها برگشتیم و درگیری دوباره شروع شد که ضدانقلاب باز هم پیک فرستاد که سپاه برود و با سلاح هم برود. فردای آن روز به پادگان ارتش آمدیم و از آنجا به کرمانشاه منتقل شدیم. همین که وارد کرمانشاه شدیم، گفتند که جوانرود در حال سقوط است و ۲ هزار و ۵۰۰ نفر از عناصر حزب دموکرات و گروههای معاند دارند میخواهند شهر را تصرف کنند.
وی بیان داشت: من با دوستانمان صحبت کردم و گروههای دیگری هم بودند که داوطلب شدیم که به جوانرود رفتیم. جوانرود یک شهر کاسهای شکل است و آنجا یک دفاع پیرامونی از شهر شکل گرفت و بعد از یک مقطعی از جوانرود هم آزادمان کردند که به کرمانشاه آمدیم و باید به گچساران میرفتیم. از سپاه خواستیم که اگر ممکن است بتوانیم به دیدار امام در قم مشرف شویم و روزی ما شد که با برادران گچسارانی برای بار دوم به دیدار حضرت امام رفتیم. البته من در مدرسه هم یکبار به زیارت امام رفته بودم.
خاطرهای از دیدهبوسی با امام که مجبور شدند سردار فضلی را از امام جدا کنند
این جانباز دفاع مقدس با اشاره به خاطره دیگری از دیدار با امام خمینی (ره) اظهار داشت: بعد از عملیات فتحالمبین هم یک دیدار با حضرت امام روزی فرماندهان عملیات شد. من از نظر سنی در بین فرماندهان سنمان کمتر بود و البته مانند من هم بودند. آن موقع تازه وارد ۲۱ سال شده بودم. من جلوی پای امام نشسته بودم و چشمان امام زل زده بودم.
وی افزود: بعد از گزارشی که برادر محسن فرمانده محترم کل سپاه محضر امام ارائه فرمودند، امام فرمایشات و بیاناتی فرمودند. شهید بزرگوار شهید باقری هم اجازه گرفته بودند و یک دوربین همراهشان بود که از آن جلسه عکس میگرفتند. بعد از اینکه فرمایشات امام تمام شد، من به سرعت بغل دست امام نشستم و دست انداختم گردن امام و شروع کردم به بوسیدن که مرا کشیدند که امام است و یکی دیگر هم بعد از من آمد که او را نیمه کاره برگرداندند و گفتند که امام اذیت میشوند. این هم روزی خوبی بود. البته امام هم مطلقاً چیزی نگفتند و خیلی پدرانه و با محبت و با کرامت با فرزندان رزمندهشان رفتار کردند.
وعده ملاقات با امام طلسم غلبه بر خط دشمن را در کربلای ۵ شکست
سردار فضلی با اشاره به دو دیدار اختصاصی رزمندگان لشکر۱۰ سیدالشهدا (ع) با حضرت امام گفت: من بعدها تصاویر این دیدارها را دیدم ولی هر دو دیدار هم تصاویرش هست که یکی در سال ۵۶ است و دیگری در سال۶۶ است. در سال ۶۵ بعد از عملیات کربلای ۵ بود و دقیقاً جایگاه اینجا بود. در روز اول عملیات کربلای ۵ کار یک جایی قفل شده بود و ما در خط اول به دژی رسیدیم که به دژ هلالی شکل یا نونی شکل معروف بود. به این نونی شکل که رسیدیم عراقیها سخت مقاومت میکردند و هر تاکتیک و هنری داشتیم، راه به جایی نمیبردیم.
وی ادامه داد: من به بردار محسن عرض کردم که فقط یک راه دیگر مانده است. گفتند چه راهی؟ گفتم اگر وعده دیدار با امام گرفته شود، این هلالی امروز فتح میشود. در غیر اینصورت ما به حسب ظاهر هیچ راهکار دیگری نداریم. چند دقیقهای نگذشته بود که برادر محسن پیغام داد که امام رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) را به ملاقات پذیرفتند. ما آن روز با لطف و عنایت خدا، ساعت ۱۱ به بعد کارمان رونق گرفت و عملیات جلو رفت. بعضی از بهترین فرزندان امام هم در آن عملیات به شهادت رسیدند.
ما در جنگ با امام زندگی میکردیم
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه پاسداران با بیان اینکه رزمندگان عاشق و مطیع محض امام بودند، خاطرنشان کرد: این عشقورزی در جبهه مشهود بود. اصلاً ما با امام زندگی میکردیم. هر چند دور بودیم اما با فرمان و بیان امام و فرمایشات امام سعی میکردیم به آن عامل باشیم. این رزمندهها عاشقانه به امام نگاه میکردند. وقتی خبر ملاقات با امام را آن روز در خط منتشر کردیم، یک شور و هیجانی ایجاد شد که غیرقابل توصیف است.