به دنبال رحلت آیت الله العظمی حکیم و تلاش ها برای جانشینی ایشان، امام در نامه ای خطاب به مرحوم حاج احمدآقا خمینی، وی را از این موضوع برحذر داشتند.
بیست و هفتم ربیع الاول سال 1390 مطابق با پانزدهم خرداد سال 49 بود که آیت الله العظمی سید محسن حکیم پس از طی یک دوره بیماری رحلت کرد. ایشان پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی مرجعیت عام شیعیان را عهده دار بودند. همیشه پس از رحلت یک مرجع، فعالیت هایی برای مرجعیت بعدی انجام می شود که امام خمینی (س) نه تنها شاگردان خود را که در نامه ای که روز نوزدهم خرداد سال 49 خطاب به مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد آقا خمینی نوشتند، ایشان را نیز از این کار برحذر داشتند. متن نامه امام به شرح زیر است:
4 ع 2 90
احمد عزیز، ان شاءالله تعالی سلامت باشید. حال من بحمدالله خوب است و کسالت مزاجی ندارم؛ البته کسالت روحی زیاد است.
لازم است تذکر دهم که ممکن است در این اوقات در آنجا مسائلی مربوط به مرجع[1] طرح شود یا خدای نخواسته کشمکش بین جوان ها شروع شود. شما و تمام دوستان اینجانب باید از این مسائل برکنار باشید و یک کلمه دخالت نکنید؛ چنانچه در اینجا نیز همین امر را سفارش داده ام. البته اثبات و نفی ای نباید داشته باشید.
تأیید و توفیق شما را خواستارم و از اینکه بحمدالله اشتغال دارید مسرورم و از مدرس شدن شما هم مشعوفم؛ خوب کاری است. از اول همان طور که درس می خوانی و مباحثه می کنی تدریس هم بکن ولو برای یک نفر. ان شاءالله تعالی موفق باشید. والسلام.
پدرت
صحیفه امام؛ ج 2، ص 274
این رفتار امام نه تنها در آن روزها که حتی سال ها پیشتر از آن هم همین بوده است. آن روزهایی که آیت الله العظمی بروجردی از دنیا رفته بودند امام هیچ تلاشی برای اثبات مرجعیت خود انجام ندادند و دیگران را نیز از این موضوع بر حذر می داشتند. شیخ علی عراقچی در خاطره ای در این باره گفته است:
بعد از رحلت آقای بروجردی ایشان (امام) در رأس قرار داشتند، ولی در رابطه با مرجعیت، بنده ندیدم کوچک ترین حرکتی از ایشان سر بزند؛ با اینکه پایین تر از ایشان، کسانی بودند که حرکاتی به راه انداخته بودند؛ مثلاً با گروهی به مجلس ختم آقای بروجردی می آمدند و برایشان سلام و صلوات می فرستادند و شعار می دادند. گاهی از طرف آنها شهریه هایی به عنوان تقسیمی در بین طلاب تقسیم می شد. یادم هست در این مورد یک روز خدمت آقای محقق داماد رسیدم و سؤال کردم: آقا من که نمیروم شهریه بگیرم ولی خودشان گاهی پول هایی می آورند و به ما می دهند، این چگونه است؟ ایشان فرمود: حالا شما به اجازه من بگیرید، اشکالی ندارد، اما غصه هم نخورید، با این چیزها و با ادعای مرجعیت کسی مرجع نمی شود.
اما در مورد حضرت امام می توانم شهادت بدهم که حتی یک حرکت کوچک که بوی این مسائل از آن استشمام بشود، از ایشان ندیدم ـ با اینکه از خیلی وقت پیش، ایشان حاشیه بر عروه و حاشیه بر وسیله داشتند ـ بلکه برعکس هم بود، یعنی چون در معرض مرجعیت قرار داشتند اگر پول به دستشان میرسید، به کسی نمی دادند تا این توهم در اذهان به وجود نیاید. حتی به یاد دارم در فاجعه مدرسه فیضیه کماندوها، طلبه ای به نام حاج شیخ اسدالله اصفهانی را کتک زده و به شدت مجروح کرده بودند. وقتی این طلبه را به منزل امام آوردند، ایشان از وی تجلیل و دلجویی کردند. بعد یکی از همراهان وی در گوشی و آهسته به امام پیشنهاد کرد که کمک مالی به او بکنند. آن شخص آهسته صحبت می کرد ولی حضرت امام بلند بلند جوابش را می دادند و فرمودند: این کار در راه رضای خدا انجام گرفته است و در راه دین خداست و خداوند خودش پاداش می دهد. امام هرگز این طور نبودند که اگر یک نفر مدح و ثنایش کرد، چیزی به او بدهند.
مجلس ختم آقای بروجردی تا چهلم ادامه داشت و همه آقایان مجلس گرفتند، ولی ایشان خودشان به تنهایی می آمدند، فاتحه ای میخواندند و برمی گشتند. من یادم نیست که برای ایشان مجلس ختمی گرفته باشند. در زمان حیات آقای بروجردی، شاه جرأت نمی-کرد بعضی کارها را انجام بدهد و ابهت ایشان مانع بود. چهلم آقا که تمام شد، کمکم کارهایشان را شروع کردند. موضوع انجمن های ایالتی و ولایتی در روزنامه ها مطرح شد؛ بلافاصله حضرت امام احساس خطر و مسئولیت کردند و فوری عکسالعمل نشان دادند.
در این هنگام باز تعدادی از شاگردان اطراف ایشان را گرفتند و گفتند: آقا! برای اینکه کار مبارزاتی شما پیشرفت داشته باشد، بهتر است رساله عملیه شما چاپ شود. علاوه بر شاگردان بعضی علمای بزرگ نیز این را می گفتند. چون از نظر قانون اساسی وقت، مرجع تقلید مصونیت داشت و نمی توانستند او را دستگیر، زندانی و اذیت کنند. ولی امام زیر بار این حرف ها نمی رفتند.
در ماجرای 15 خرداد که دستگیر شدند و می خواستند ایشان را در تهران محاکمه صحرایی و اعدام کنند، آقایان مراجع مانند آیتالله میلانی و دیگران، بیانیه صادر کردند و شهادت دادند که ایشان از مراجع است.
ما هم که خیلی مقید بودیم نظرات و فتاوای ایشان را داشته باشیم، چون اجازه چاپ نمی دادند، مشکل داشتیم. بعد از فشارهای زیادی که شاگردان و بعضی بزرگان داشتند و به خاطر قیام و انقلابی که کرده بودند، لازم بود که مرجعیت ایشان در سطح کشور مطرح بشود و مردم رساله ایشان را داشته باشند، بالاخره اجازه چاپ دادند، از سوی دیگر چون رژیم شاه مخالف چاپ رساله ایشان بود، قاچاقی چاپ شد. روی جلد و پشت جلد رساله را به اسم مرحوم آقای خویی چاپ کرده بودند، ولی خواص می دانستند که رساله مربوط به ایشان است. محل فروشش هم معلوم بود. آن زمان آقای آذری قمی کتابفروشی داشتند، رساله آقا همیشه در آنجا بود ولی به هر کسی نمی فروخت، بهطور قاچاق و در سطح محدود و گاهی با رمز در اختیار خریدار قرار می داد. البته بعدها ساواک متوجه این مطلب شد و او را به همین خاطر دستگیر و مدتی زندانی کرد. همچنین آقای سید عبدالحمید مولانا که اهل تویسرکان بود، کتابفروشی داشت و رساله آقا را چاپ و منتشر کرد. هم اکنون پسرهایش این کتابفروشی را اداره می کنند.
وقتی رساله ایشان به چاپ رسید، اگرچه قاچاق بود، ولی مردم خیلی خوب از آن استقبال کردند و مرجعیت ایشان زود توسعه پیدا کرد؛ با اینکه شاه بعد از رحلت آقای بروجردی، تلگراف تسلیت را به مرحوم آقای حکیم فرستاد و سرپرستی حوزه قم را هم آقای گلپایگانی و آقای شریعتمداری بر عهده گرفته بودند. در اوایل چندان اسمی از حضرت امام نبود. این قیام و انقلاب و حرکت امام بر ضد رژیم بود که فضا را تغییر داد. همان طور که آقای اراکی می فرمودند: ایشان از ریاست و مرجعیت فرار کردند ولی ریاست و مرجعیت به دنبالش دوید و ایشان را گرفت.
من شنیدم بعد از رحلت آقای بروجردی، آقایان و بزرگان حوزه از جمله آقای داماد، آقای گلپایگانی، آقای شریعتمداری و امام، در منزل حاج شیخ مرتضی حائری جلسه ای داشتند. موضوع جلسه این بود که پس از آقای بروجردی، حوزه به چه صورتی اداره بشود؟ بعد از اینکه بحث ها طولانی می شود، حضرت امام دستی به پشت آقای داماد می زنند و می فرمایند: بلند شو برویم. نه من پول دارم و نه تو، پس آقایی به درد ما نمی خورد، این آقایان (منظورشان گلپایگانی و شریعتمداری بود) باید حوزه را اداره بکنند ما هم کمکشان می کنیم؛ یعنی حضرت امام نه تنها به دنبال مرجعیت نبودند بلکه ادعای مدرّسی هم نداشتند. (برشی از کتاب پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی؛ ص 199-202)
1ـ آقای سید احمد خمینی دربارۀ این جمله از نامۀ امام خمینی نوشته اند: «اشاره است به قضیۀ مرجعیت که بعد از فوت حضرت آیت الله العظمی حاج سید محسن حکیم بحث روز حوزه های علمیه بود».