چند وقتی است که بازار سریالهای تاریخی داغ شده
است. «کیمیا»، «معمای شاه»، «آسمان من» در شبکههای مختلف تلویزیونی و «شهرزاد» در
مدیوم شبکه نمایش خانگی، هرکدام از دریچه نگاهی به وقایع دورههای تاریخی پیش و پس
از انقلاب نگریستهاند. در این میان، آسمان من کمتر مورد توجه قرار گرفت و به همین
میزان کمتر از آن انتقاد شد. در مقابل، کیمیا به صورتی خود را به قسمت پایانی
رساند که در آن اواخر شبیه تیم فوتبالی شده بود که چندین گل دریافت کرده و
طرفدارانش به نقطهای رسیدهاند که حتی نمیخواهند از آن بازی امتیازی بگیرند (چون
امیدی به آن ندارند) بلکه فقط دعا میکنند زودتر سوت پایانی بازی به صدا درآید. برخی
از این سریالها داستانی را در ظرف زمانی در گذشته روایت کردهاند و برخی دیگر سعی
داشتهاند رویدادهای واقعی تاریخی را در برهه ای از زمان روایت کنند. از میان
اینها، سریال معمای شاه از برخی جهات بیش از دیگر سریالهای نامبرده بحثبرانگیز شد؛
هرچند که این پربحث بودن، لزوماً به معنی خوشنام شدن سازندگان آن در این عرصه نیست.
بسیاری از کارشناسان و منتقدان در این مدت به ایرادات این سریال اشاره کردهاند؛ ایراداتی
که گاه در شبکههای اجتماعی و در بین مردم نیز دست به دست شده است و گاه از آن
لطیفهای ساختهاند. به همین بهانه، نظر برخی از کارشناسان این حوزه را درباره اصول
یک سریال در ژانر تاریخی جویا شدهایم.
علی یزداندوست - نمایشنامهنویس
دست بردن در اتفاقات تاریخی آشنا برای مردم، ممکن
است به موجب ریزش مخاطب شود
از ویژگی های بنیادین یک درام برای جذب مخاطب، باورپذیری
است. آنجا که تماشاگر قواعد داستان و ماجرایی را که برای شخصیت اصلی روی می دهد، باور
می کند و می تواند با نشانه های آشنای داستان همزادپنداری کند. نشانه های آشنا، خواه
در داستان واقعگرا یا خیالپردازانه، حلقه اتصال مخاطب و ماجراست. این ویژگی در فیلمنامه
هایی که بر پایه مستندات تاریخی نوشته شده، برجسته تر است و توجه بیشتری می طلبد. اگرچه
فیلمنامه یا نمایشنامه ای که ماجرای آن سیرِ تاریخی دارد، برای شکل بستن درام می تواند
نگاه خاص نویسنده به بستر تاریخ باشد نه نگاهی مستند و نعل به نعل، اما هرگونه دست
بردن به مسیر اتفاقات آشنا ممکن است به حساسیتی بیانجامد که موجب ریزش مخاطب شود. اشتباهات
در سریال ها و فیلم های تاریخی البته فقط به داستان برنمی گردد و گاهی این اشکالات
در نمایش ساختمان ها، لباس، خودروها و سن افراد حقیقی در تاریخ مشخص بروز می کند.
جهانگیر الماسی - بازیگر سینما و تلویزیون
اگر اشتباهی رخ دهد، باید اصلاح کنند
اگر قرار باشد یک سریال ساخته شود باید در ابتدا
متن آن نوشته شود و سپس توسط گروهی خوانده شود و بعد از طی مراحلی اجازه ساخت پیدا
کند. در طی ساخت نیز یک گروه ناظر کیفی حضور دارند و همه عوامل نیز شاهد و ناظر هستند
که یک سریال ساخته شود. پس از ساخت نیز این سریال به اداره بازبینی و بررسی می رود
و بعد از طی مراحلی دیگر اجازه پخش می گیرد. البته این روند برای سریال های تاریخی
با دقت بیشتری و حساسیت زیادی طی میشود و در واقع
اگر اشتباهی در روایت ها صورت می گیرد اشتباه یک نفر نیست و اشتباه یک مجموعه
بیش از صدنفره است و شاید هم این اشتباهات در برخی مواقع عمدا باشد زیرا اگر جای اشتباه
شود، در بخش دیگر باید این اصلاح شود، نه اینکه آن سریال یا اثر تاریخی با همان اشتباه
پخش شود.
علی ظهوریراد - عضو انجمن منتقدان سینما
فیلمساز باید امانتدار حافظه تاریخی ملت باشد
مشهورترین سازنده سریالهای تاریخی مرحوم علی حاتمی
است که هروقت نیز یک سریال تاریخی را می ساخت ادعا نمیکرد که تاریخ را عیناً روایت
می کند، بلکه داستانی را تعریف می کند با پس زمینه تاریخی و به همین دلیل نیز اگر هم
ایرادت جزیی در کار وی به چشم بخورد در مورد اینکه در روایت داستان خللی ایجاد شود
حرفی زده نمی شود. فیلمساز باید امانتدار حافظه تاریخی ملت باشد و باید با دقت لازم
تمامی جزییات را در یک اثر تاریخی بیاورد و در انتقال آنها دقت کند.
علی افشار - روزنامهنگار حوزه سینما و تلویزیون
اگر سازنده حرفهای باشد، اشکالات کمتر به چشم میآید
وقتی ایراد و اشکالی در یک سریال تاریخی به چشم
می خورد که باعث تاثیرات منفی در ذهن مخاطب می شود به این دلیل است که خالق اثر دچار
یکسری ضعف هاست که در اثر همین ضعف ها اثر تاریخی دچار نقص می شود؛ گرچه ممکن است اگر
خالق اثر فرد دیگری با توانمندی و تجربه کاری بیشتری باشد این ضعف ها و ایرادت به چشم
نیاید و کارگردان یا خالق اثر با هنرمندی خاصی آنها را انتقال دهد و به نوعی با ذهن
مخاطب بازی کند.
سیدعبدالجواد موسوی - منتقد سینما و تلویزیون
هم کارگردان مقصر است و هم مسئولان ذیربط
به نظر من کارگردان معمای شاه از ابتداییترین مناسبات
فیلم و سینما بیاطلاع است. او حتی هیچ تبحری در دیگر زمینهها هم ندارد. دریغ از یک
دیالوگ ساده حتی. همهچیز به نازلترین شکل ممکن طرح میشود و شاید درستتر این است
بگویم به مبتذلترین شکل ممکن. ایشان اصلاً مدیومی به اسم تلویزیون را نمیشناسد. یعنی
اصلاً استعدادی در این زمینه ندارد. خیلیها با سر کچل تلویزیون استاد شدند. نمونهاش
آقای سیروس مقدم. کارهای اولیه آقای مقدم خیلی ناشیانه و سطح پایین است. اما سیروس
مقدم در هر سریال بهتر از سریال قبلی ظاهر شد تا امروز که جزو کارگردانان خوب تلویزیون
به شمار میآید. اما آقای ورزی بعد از این همه سال و ساختن سریالهای متعدد، هیچ پیشرفتی
نکرده است. بین سریال نخست ایشان با همین سریال معمای شاه تفاوت چندانی دیده نمیشود،
جز اینکه به دلیل پیشرفتی که در حوزه سختافزاری در حوزه سینما صورت گرفته، اندکی
کارهای ایشان خوش آب و رنگتر شده؛ همین و دیگر هیچ. البته همه تقصیرها به ایشان برنمیگردد.
مسئولانی که هزینههای گزافی در اختیار ایشان قرار میدهند بیش از همه مقصرند. ساخت
سریالی هم چون معمای شاه یک پروژه ملی محسوب میشود. میشد در کنار آقای ورزی مشاوران
زبدهتری قرار داد یا دستکم یک نویسنده خوب که لااقل بتواند در نوشتن دیالوگهای ساده
به ایشان مدد برساند. اما ظاهراً هیچکس در آن دستگاه عریض و طویل عقلش به این چیزها
نمیرسد.
محمدرضا ورزی - کارگردان سریال معمای شاه
مورخ نیستم؛ تاریخ را از منظر نمایش میبینم
من این اثر نمایشی را برای یک ملت ساختم. پیر و
جوان تفاوت نمیکند. ولی نسل چهارم مهمترین هدف من برای اطلاعرسانی بود. نسل چهارم
نسل مهمیست. باید توجه ویژهای به این نسل بشود. آیندهٔ انقلاب متعلق به این نسل است.
اما درمورد محتوای تاریخی این قصه باید عرض کنم من مورخ نیستم. این کار را مورخان و
پژهشگران به خوبی انجام دادند. کار من ساختن فیلم است و تاریخ را از منظر نمایش میبینم.
چیزی که در یک اثر نمایشی مطرح است، زاویه دید فیلمساز است. این نکتهای است که همه
فیلمسازان به آن توجه داشتهاند. یعنی هر فیلمسازی یک زاویه دیدی دارد. آنچه را که
در درام لازم است، به خدمت میگیرد. اینکه فرض بگیریم مثلاً ساختمانی را که فلان شخصیت
تاریخی در آن زندگی میکرده، این رنگی نبوده در نظر نمیگیرد. تأثیر حضور آن شخصیت
بر فضای نمایشی اهمیت دارد، نه رنگ اتومبیل او یا محل زندگی او.