Friday 17 May 2024| ۰۷: ۴۴ - جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
کد خبر: ۲۷۵۹
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۷
نگاهی به زندگی یادگار آفتاب:

احمد خمینى معروف به سید احمد در تاریخ 24 اسفند سال 1324 در دامان بانویى متقى (خانم ثقفى) به دنیا آمد. همسر حضرت امام(س) از کودکى احمدآقا چنین یاد مى‏ کند: «او پسر خیلى آرام و پى حرف برویى بود».

وقتى به سن هفت سالگى رسید براى تحصیل به مدرسه اوحدى سپرده شد، خود چنین مى‏ گوید: «اولین روزى که به مدرسه فرستادند فرار کردم».

امام(ره) از همان کودکى دربارۀ تربیت و تحصیل او خیلى دقت مى‏ کرد و متوجه بودند که با چه افرادى آمد و رفت مى ‏کنند و دوستانش چه کسانى هستند.

حجت‏الاسلام سیدحسن خمینى هم به نقل از پدر (حاج احمدآقا) مى‌‏افزاید: «پدرم مى‏ گفت: کوچک بودم آنقدر که توان خواندن نداشتم و امام مرا در کنار خویش مى ‏نشاند. خود مشغول خواندن بود و من با کتاب هاى او بازى مى‏ کردم».

حاج احمدآقا دوران دبستان و دبیرستان را در قم سپرى کردند، در خلال تحصیل به ورزش به ویژه فوتبال علاقه‌مند شدند. از دوستان این مقطع وى آقاى کاظم رحیمى هستند که خاطرات جالبى از تمرین‌هاى ورزشى ایشان دارند. حاج احمدآقا خود چنین مى‏گوید: «در همان حدود یواش یواش مسابقات محلى فوتبال را شروع کردیم. از بس علاقه‌‏مند به مسابقه بودیم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان مى ‏آمدیم کنار پنجره و به آسمان خیره مى‏ شدیم که ببینیم آیا باران مى‌آید یا نه؟ اگر باران مى‌‏آمد مثل اینکه کوهى را به سرمان مى‌زدند که فردا نمى‏‌توانیم مسابقه بدهیم. از این محله به آن محله راه مى‌‏افتادیم براى مسابقه در رشته‌‏هاى فوتبال، والیبال، دو و میدانى و امثال این ورزش‌ها. وقتى دوران ابتدایى یعنى کلاس ششم را تمام کردم و وارد کلاس هفتم شدم؛ عضو تیم فوتبال، بسکتبال و والیبال شدم و از بازیکنان محبوب دبیرستان بودم».

حاج احمدآقا پس از اخذ دیپلم به تهران آمد و تیم شاهین از وى براى بازى دعوت کرد. ایشان هم در آن ایام براى خروج از ایران دعوت آن تیم را پذیرفت که خود در این‏باره مى‏ گوید: «ولى انتخاب نشدم، به حق که انتخاب نشدم، چون سایرین بهتر از من بودند».

تحصیلات حوزوى

پس از اخذ دیپلم از دبیرستان حکیم نظامى قم با اشاره و توضیح امام خمینى(ره) تحصیلات حوزوى خود را شروع کردند. حجت‌‏الاسلام محتشمى در این ‏باره مى‌گوید: «به هر حال حاج احمدآقا سال 45 که از نجف به قم برمى‌‏گردد به توصیه حضرت امام وارد سلک روحانیت مى‌‏شود و به اصطلاح درس طلبگى را با جدیت شروع مى ‏کند. البته آن مرحله‌‏اى که دیگر به صورت رسمى و جدى وارد شد، بعد از پیامى بود که امام از نجف به قم دادند که به احمد خبر بدهید و بگویید: "من نصیحتم به تو این است که طلبه بشوى و درس بخوانى، اگر این کار را کردى، مخارج تو را مى‏پردازم، ولى اگر طلبه نشدى و درس‏ نخواندى، خودت باید بروى و به فکر خودت باشى و من هیچ‏گونه کمک مادى به تو نخواهم کرد". البته این در شرایطى بود که حاج احمدآقا دیگر وارد مسلک روحانیت شده و مشغول تحصیل شده بود».

ایشان از همان آغاز تحصیل در حوزه علمیه همانند یک طلبه عادى با سادگى و بى‌ اعتنا به شأن آقازادگى مشغول فراگیرى علوم اسلامى شدند. آیت‌‏الله طاهرى خرم‏‌آبادى از این دوره چنین گزارش مى‌‌دهد: «بعد از تبعید امام(ره) به نجف، آقاى حاج‏ سیداحمدآقا ضمن اینکه درس مى‌خواند یعنى واقعاً یک طلبه درس‏خوان بود و من مکرر مى‌‏دیدم ایشان مثل یک طلبه عادى در مدرسه فیضیه نشسته است روى زمین و با هم بحث‌اش دارد مباحثه مى‏ کند، مثل یک طلبه عادى که این براى ما از یک‏ طرف شگفت‏ انگیز بود و از طرفى چون فرزند امام بود و مى‌دانستیم توقع از او هم همین است. این جورى نبود که ایشان براى خودش عنوان آقازادگى بگیرد و حریم براى خودش قائل شود و در بحث و مباحثه جدا از دیگران باشد و با دیگران تفاوت داشته باشد».

وى در ادامه مى‌‏افزاید: «ضمن اینکه ایشان یک طلبه محصل جدى بود و همانند طلبه‌هاى جدى دیگر درس مى‏‌خواند و براى همه دوستان و علاقه‌مندان به امام آن روز یک نقطه امید بود. همه شاهد بودیم از اینکه فرزند امام با اینکه زیر سایه پدر نیست و دور از پدر است، ولى مشغول به درس و بحث مثل سایر طلبه‌‏هاست. در عین حال یک زندگى ساده داشت، در همان زمان‌ها بنده مکرر منزل ایشان مى‌رفتم».

حاج احمدآقا پس از گذشت چند سال دوره سطوح عالى را پشت سر گذاشت. چنانکه خود تصریح کرده است، پس از اولین سفر به نجف دروس حوزوى را به شکل جدى شروع کرد: «سطح را نزد آقایان ابطحى و صادقى، محمد فاضل و آقاى سلطانى خواندم».

حجت‌‏الاسلام محمدعلى رحمانى از دوستان حاج احمدآقا مى‌گوید: «وقتى که فرزند برومند امام در حدود سال 45 وارد نجف اشرف شدند، لباس شخصى بر تن داشتند. ما در محل بیرونى بیت حضرت امام(ره)، ایشان را به عنوان اینکه دومین فرزند امام است زیارت کردیم، از همان وقت شنیدیم بنا به توصیه حضرت امام، ایشان به ایران برگشتند، ظاهراً مشکلاتى براى ادامه تحصیل در دانشگاه به وجود آمده بود، حضرت امام(ره) فرموده بودند که دوست دارم ایشان ملبس به لباس روحانیت بشوند و به کلى وارد تحصیلات حوزوى بشوند. البته آن زمان ایشان مقدماتى از درس‌هاى حوزوى خوانده بودند و من این را در بیرونى منزل حضرت امام(ره) در نجف از مرحوم آیت‌الله حاج آقا مصطفى شنیدم که فرمودند: احمد ما هم رفت که مشغول تحصیل شود و به کسوت روحانیت ملبس گردد و خیلى هم خوشحال بودند».

از هم بحث‌هاى یادگار امام در دوران تحصیل به آقایان حجت‌‏الاسلام سجادى اصفهانى، حجت‏الاسلام آقاى واحدى، شیخ محمدفاضل گلپایگانى، آقاى علوى اصفهانى، آقاى میربهبهانى، آقاى محمد شریعتى، شیخ قربانعلى حبیب‏‌الهى و حجت‌الاسلام سیدمحمد خاتمى مى‏ توان اشاره کرد. از دیگر هم بحث‌هاى مرحوم حاج احمدآقا، فرزند آیت‌ الله سیدمحمد صادقى لواسانى بود.

آغاز مبارزات سیاسى

حاج احمدآقا فرزند شخصیتى بود که نهضت اسلامى با هدایت و رهبرى او شکل گرفته بود. پرورش در چنین خاندانى خواه‏ناخواه وى را درگیر مسائل مبارزاتى مى‌کرد.

در دورۀ مبارزات امام خمینى از مهر سال 1341 تا تبعید در آبان 1343 با توجه به حضور برادر بزرگ، آیت‌‏الله شهید سیدمصطفى خمینى در کنار پدر، نقش سیاسى و مبارزات حاج احمدآقا تحت ‏الشعاع نقش برادر قرار گرفته است. پس از تبعید امام به ترکیه و از آنجا به نجف است که اندک اندک نقش سیاسى و مؤثر ایشان در نهضت خود را نشان مى‏ دهد.

دیدار با پدر

حاج احمدآقا در دوره تبعید امام در ترکیه موفق به دیدار از وى نشد، پس از انتشار خبر اقامت پدر در نجف به تکاپو افتاد تا به دیدار او شتابد. خود تصریح کرده است که قصد وى از پذیرفتن دعوت تیم شاهین خروج از کشور بوده، که انتخاب نشد و بعد از آن «بدون گذرنامه به عراق رفت.» البته به دلایل امنیتى مقامات ساواک کنترل شدیدى براى طرفداران نهضت امام خمینى(ره) تدارک دیده بودند، پر واضح است براى فرزند رهبر نهضت به مراتب شدیدتر. در همین راستا سپهبد نصیرى طى بخشنامه‌‏اى به شهربانى کل کشور خواستار شد که «چنانچه نامبرده تقاضاى صدور یا تمدید گذرنامه و پروانه خروج نمود قبل از هرگونه اقدام، مراتب را به این سازمان اعلام نمایند.

دستگیرى

حاج احمدآقا پس از بازگشت به ایران چنانکه ساواک هم پیش‌‏بینى مى‌کرد براى انجام مأموریت‌هایى به ایران آمده بود و اواخر سال 1345 مجدداً به‏ طور مخفیانه از طریق خرمشهر به نجف رفت. در این سفر او به دست امام خمینى(ره) عمامه بر سر گذاشت و با پوشیدن لباس روحانیت دوره تازه‌‏اى در فعالیت‌هاى خود را آغاز کرد. این بار هنگام عبور از مرز در تاریخ 8/4/1346 دستگیر و در ساواک قصرشیرین شناسایى و مراتب به مرکز اعلام شد: «روز جارى احمد مصطفوى همراه عده ‏اى سوقى به ساواک مذکور تحویل و در بازجویى خود را فرزند آیت‏‌الله خمینى معرفى مى‏ نماید» خود چنین مى‏ گوید: «در مراجعت از یکى از سفرهایم از عراق دستگیر شدم. نزدیک به سه ماه، نه شکنجه بود و نه اذیت. در نجف ملبس به لباس روحانیت شدم».

وى را از قصرشیرین به زندان قزل‏ قلعه تهران منتقل کردند و قرار بازداشت وى در تاریخ 12/4/46 به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلى صادر شد.

ساواک که از بازجویی‌هاى مکرر نتوانست شواهد و مدارکى دال بر اثبات اتهام به دست آورد، براى بهره‏‌بردارى بیشتر، خبر دستگیرى حاج احمدآقا از سوى مأموران عراقى را به مطبوعات داد که ناخواسته موجب مطرح شدن نام و یاد امام خمینى(ره) و چهره حاج احمدآقا به عنوان شخصیت سیاسى و مبارز شد. سرانجام یادگار امام در تاریخ 24 مرداد سال 1346 از زندان آزاد و پس از چند روز راهى قم شد.

پس از بازگشت به قم تعدادى از علما و روحانیون از شهرهاى مختلف، به ویژه خمین به دیدن وى آمدند ساواک هم با حساسیت بیشتر به ویژه با ملبس شدن وى به لباس روحانیت دستورمراقبت و کنترل شدیدتر وى را صادر مى‏ کرد.

حاج احمدآقا در قم در منزل امام در کنار عموى بزرگوار خویش آیت‏‌الله مرتضى پسندیده و با کمک شیخ على‏ اکبر اسلامى با برپایى مجالس روضه در ایام عزادارى و مناسبت‌ها یاد رهبر دور از وطن را زنده نگاه مى‌داشت که ساواک براى برهم ‏زدن این کانون تلاش‌هاى بسیارى نکرد. مراقبت توسط مأموران نفوذى، ممنوعیت تردد به بیت امام و سرانجام غارت کتابخانه به قصد برهم زدن اتحاد و اتفاق مریدان امام خمینى(ره) صورت گرفت.

حاج احمدآقا از این پس با مریدان و طرفداران نهضت امام خمینى(ره) ارتباط بیشترى یافت. در جلساتى که مبارزان مسلمان ترتیب مى‏ دادند، او هم از جمله شرکت ‏کنندگان آن بود؛ مبارزانى چون شیخ فضل‏الله محلاتى، شهید سعیدى، شیخ محمدرضا مهدوى کنى، دکتر باهنر شیخ جعفر شجونى.

سومین سفر به عراق

سومین سفر حاج احمدآقا به نجف در سال 1352 صورت گرفت. در اردیبهشت سال 52 همراه با همسر خود به قصد زیارت حج با گذرنامه از ایران خارج شد. پس از مدتى اقامت در نجف به حج مشرف شد و در بازگشت از مکه به لبنان نیز سفر کرد و آنجا در منزل امام موسى صدر اقامت گزید و نزد شهید دکتر مصطفى چمران به فراگیرى آموزش‌هاى نظامى پرداخت. پس از بازگشت به ایران در تاریخ 27 اسفند 1352، اداره کل سوم ساواک طى دستورى به ساواک تهران خواستار شد «با دادن آموزش‌هاى لازم به منابع و همکاران افتخارى، که مشارالیه مورد شناسایى آنان مى ‏باشد، ترتیبى اتخاذ نمایند تا ضمن مراقبت از اعمال و رفتار وى مشخص گردد این شخص چه دستورالعملى از پدرش یا موسى صدر دریافت داشته و از نتیجه، این اداره کل را آگاه سازند».

در کنار آفتاب

در تیرماه سال 1356 بار دیگر حاج احمد کوله‏ بار سفر را بست و به همراه همسر و فرزندان رهسپار عراق شد. در این سفر هم چون سفر قبلى به سوریه و لبنان هم رفت.

هنوز چندى از اقامت در نزد امام و برادر نگذشته بود که در کنار خورشید، سوگوار آیت ‏الله مصطفى خمینى شد. شهادت فرزند گرچه داغ بزرگى بود، لیکن کوچکتر از آن بود که خورشید را بلرزاند. امام خمینى(ره) همانند سایر تشییع جنازه‌ها در مراسم فرزند حاضر شد.

سیدمحمود دعایى از دوستان نزدیک حاج آقا مصطفى و احمدآقا مى‏ گوید: «اصولاً ایشان [امام] بسیار کم در مراسم تدفین یا نماز میت شرکت مى‏‌کردند، مگر در موارد استثنایى که فرد فوت شده از شخصیت‌هاى والاى جامعه روحانیت یا از دوستان و یارانشان بود. شکل حرکتشان نیز این ‏طور بود که از حدود پنج دقیقه قبل از حرکت دادن جنازه حضور پیدا مى‏‌کردند و بعد از اینکه جنازه حرکت داده مى‏‌شد، مسافتى حدود 20 تا 30 متر را دنبال جنازه رفته، سپس خود را به کنارى کشیده و سوار تاکسى مى‏ شدند به خانه برمى‏ گشتند. آن روز در مراسم تشییع جنازه فرزندشان هم عیناً همین رفتار را انجام دادند و هیچ گونه امتیازى را قائل نشدند. در تمام این جریانات همه به رفتار امام(ره) خیره مانده بودند که ایشان چطور با صبر و تحمل، بدون ذره‏اى تزلزل چون کوهى استوار حرکت مى‏ کرد و این جریان نه تنها در حالات روحى و فکرى، بلکه در نظم و برنامه روزانه امام نیز اثر نگذاشت».

حاج احمدآقا خمینى پس از شهادت برادر، فصل جدیدى از حیات سیاسى خود را آغاز کردند. در پانزدهم آبان، امام خمینى(ره) ایشان را وصى خود قرار داد. منابع ساواک هم گزارش دادند حاج احمدآقا «گویا جانشین مصطفى خمینى شده است».

روزهاى آخر از خاک تا افلاک

صبحگاه روز 21 اسفند 1373 خبر بسترى شدن یادگار امام، نخست موجى از نگرانى در جماران و دقایقى بعد در شهر تهران و پس از آن در سرتاسر ایران پدید آورد و ساعاتى بعد با پخش خبر به طور رسمى از صداى جمهورى اسلامى غوغایى در ایران برپاشد که تنها نمونه آن را در پخش خبر بیمارى امام دیده بودیم.

گزارش‌هاى بعدى حاکى از آن بود که عارضه قلبى و تنفسى ناگهانى در حالت خواب سبب ایست کامل قلب و تنفس براى لحظاتى شده و همین امر موجب بروز سکته مغزى شده است. همسر معزز و رنج کشیدۀ آن مرحوم که خود در یکایک رنج‌هاى دوران مبارزه و فداکاری هاى یادگار امام سهمى برابر با او داشته است به محض اطلاع درخواست کمک مى‌کند و با توجه به مجاورت منزل با بیمارستان تخصصى قلب و عروق (بقیة‏الله) بلافاصله امدادگران حاضر و پس از اقدامات ضرورى امدادى به فوریت او را به بیمارستان منتقل مى‏‌کنند و با استفاده از تجهیزات کامل بخش سى.سى.یو فعالیت‌هاى فورى پزشکى آغاز مى‌شود و لحظاتى بعد اطباء متخصص و برجسته از تخصص‌هاى مختلف به محض شنیدن خبر، سراسیمه خود را بر بالین آن عزیز مى‌‏رسانند و کار تشخیص و مداوا با سرپرستى دکتر عارفى و نظارت و همکارى دکتر طباطبائى (متخصص قلب و برادر همسر گرامى حاج احمدآقا) آغاز مى ‏شود.

رهبر معظم انقلاب اسلامى، ریاست جمهورى اسلامى، رئیس مجلس شوراى اسلامى و بسیارى از مسئولان و بلندپایگان کشورى بى‌درنگ به عیادت فرزند شایسته امام مى‌‏شتابند. اقشار مختلف مردمى که خبر را پیش از دیگران شنیده‌‏اند به سوى جماران در حرکتند.

کوچه‏ هاى جماران و خیابان‌هاى اطراف آن در تمام ساعات شاهد حضور بسیجیان و خانواده‌هاى شهدا و دلدادگان کوى خمینى است که سربر دیوار نهاده و بغض خویش را آهسته گریه مى‏ کنند، مبادا کسى تصور کند که دیگر تفسیر کلام خمینى را از «احمد» نخواهند شنید. احمد تجسمى است از روح زیباى خمینى.

به هر حال پنج روز تلاش خستگى ‏ناپذیر تیم پزشکى نتیجه‌اى نبخشید. احمدخمینى همان کسى که نامش و یادش و تصویرش و فداکاری‌هاى بى‌مانندش تا ابد در کنار نام مبارک امام‏ خمینى(ره) در قلب و روح و روان عاشقان انقلاب اسلامى پرجلوه و پراثر باقى خواهد ماند، نداى حق را در شامگاه 25 اسفند 1373 لبیک گفت و بدین ترتیب اسفند ماه خزان عمر دنیایى احمد و بهار جاودانه او شد و چه سعادتى است که او به نحو اکمل نصیب خود کرده است؛ در کنار خمینى(ره) و با هدف‌هاى او همۀ عمر زندگى کردن، در یاد او از این جهان کوچیدن، در جوار او آرمیدن. شرح ماجراى زندگى احمد نیز دفترى هماره گشوده در کنار کتاب بى‏ انتهاى زندگانى امام عشق و خوبی‌ها است.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: