مراسم سالیاد مرحوم سکینه ضیایی، همسر آیتالله سید روحالله خاتمی (ره) در روزهای پنجشنبه و جمعه ۲۷ و ۲۸ اسفندماه ۹۴ در شهر اردکان برگزار خواهد شد.
به گزارش آستان به نقل از جماران، براساس اعلام بیت شریف آیتالله خاتمی این مراسم عصر پنجشنبه در بهشت شهدای اردکان برگزار خواهد شد.
همچنین عصر جمعه پس از نماز مغرب و عشاء در مسجد کوشکنو اردکان مجلس بزرگداشتی با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی منعقد خواهد شد.
زندگینامه
به گزارش جماران به نقل از دفتر پژوهش خانه فرهنگ خاتمی، حاجیهخانم سکینه ضیائی اردکانی سومین فرزند حاج میرزا حسن ضیایی اردکانی معروف به ضیاءالعلماء و نواده حاج ملا محمد اردکانی ملقب به سلطان العلماء است. پدربزرگ او هنگامیکه حاکم وقت یزد به حمایت همهجانبه از فرقه بهاییت میپرداخت، به همراه مردم مؤمن اردکان با فعالیتهای این فرقه مقابله کرد، تا جایی که سلطان العلما به مجلس سوگواری امام حسین (ع) در منزل آیتالله بهبهانی رفت و علیه جلالالدوله حاکم وقت یزد اقدام به افشاگری کرد و در نتیجه ایستادگی وی و افشاگری انجام شده، حکومت مرکزی مجبور به عزل جلال الدوله شد.
پدربزرگ او که به مردمداری شهره بود هنگامیکه بیماری وبا در سطح گستردهای در اردکان شیوع یافت برخلاف متمولین شهر به کوهستانهای اطراف نرفت و در کنار مردم ماند و سرانجام درسال 1338 ق به دلیل بیماری وبا در 58 سالگی درگذشت.
پدر حاجیهخانم سکینه ضیایی نیز بعد از مرگ پدر، به راه سلطان العلما رفت. ضیاء العلما )1276-1359(برای مقابله با حزب توده، حزب دموکرات اردکان را پایهگذاری کرد و به سبب همین فعالیتها بود که حزب توده در اردکان توفیقی به دست نیاورد. ضیاء العلما همچنین در برابر اقدامات مداخله جویانه قوامالسلطنه برای تحمیل افراد مدنظر خود بهعنوان نماینده مردم اردکان در مجلس ملی در تلگرافخانه دست به تحصن زد.
پدر حاجیهخانم سکینه ضیایی در کنار فعالیتهای دینی و سیاسی خود خدمات فراوانی را به مردم اردکان انجام داد، احداث مزارع متعدد، حفر قنات، تأسیس دبستان و دبیرستان، احداث کارخانه برق و همچنین اهتمام ویژه در احداث درمانگاه در شهرستان اردکان و سپس احداث بیمارستان اردکان ازجمله یادگاریهای اوست. ضیاء العلما تا جایی به بهداشت و درمان و رفاه مردم شهر خود اهمیت میداد که ثلث اموال خود را برای فعالیت خیریه و احتیاجات بیمارستان ضیایی اردکان اختصاص داد.
از تولد تا ازدواج
حاجیهخانم سکینه ضیایی که در دوم اردیبهشتماه 1300 ش در اردکان به دنیا آمده بود، در نوجوانی هرچند طبق یک رسم نانوشته برای پسرعمو در نظر گرفتهشده بود اما وقتی پای خواستگاری آیه الله خاتمی که در آن روزگار نیز شهرت بسیاری در علم و تقوی داشتند به میان آمد حتی عموی خانم ضیایی که وی را برای پسر خویش در نظر گرفته بودند راضی به انجام این وصلت شدند و هفدهم مرداد 1314 زندگی مشترک خود با آیتالله سید روحالله خاتمی را آغاز کرد. طرفین این ازدواج فرخنده یکی آیتالله حاج شیخ محمد حائری و طرف دیگر پدر آیه الله خاتمی، حجتالاسلام حاج سید محمدرضا خاتمی اردکانی بودند.
یاور همسر، مادری کمنظیر
بعد از ازدواج، آیتالله خاتمی امور منزل را به همسر خود واگذار کرد و حاجیهخانم ضیایی با تدبیر و صبری مثالزدنی تمامی امور منزل را انجام میداد. به گواهی اسناد ساواک، خانم سکینه ضیایی بهعنوان یک همراه و عنصری مؤثر در جریان مبارزه همسرش آیتالله خاتمی را یاری میکرد.
مریم خاتمی، چهارمین فرزند حاجیهخانم سکینه ضیایی در سالروز تولد 90 سالگی مادرش نامهای نوشته و مادر خود را اینگونه توصیف کرد: «مادرم! وقتی زندگی تو را مرور میکنم و سختیها و مشقتهای تو را مینگرم احساس شرمندگی در حضورت جانم را تسخیر میکند. تویی که زندگی ساده و محقرانه پدرم را در برابر همه زر و زیورهای زندگی برگزیدی و همیشه نیز به آن افتخار هم میکردی. هرگز حتی یکبار دست نیاز پیش پدرت دراز نکردی و با قناعت و کار طاقتفرسا بار زندگی را به دوش کشیدی. در کودکی بارها شاهد کار طاقتفرسای تو و مادربزرگم (که او نیز یکی از نعم الهی در خانه ما بود) با چرخ ریسندگی بودم که پنبهها را با سرعت به نخ تبدیل میکردی و با مزد اندکی که میگرفتی اندکی از بار زندگی را که بر دوشت بود سبک میکردی. شبهای سرد زمستان که فقط در یکی از اتاقهای خانه یک بخاری (چوبی) بود، گرمای وجود تو و پدرم خانه ما را گرمترین نقطه عالم میساخت. شبهای بلند زمستان تو با خونسردی تمام وصله بر لباسها و جورابهایمان میزدی. این وصلهها هرگز برای ما ننگ نبود، چراکه ما نیز مثل اکثر مردم شهرمان زندگی میکردیم و تافتهای جدا بافته نبودیم. مادر عزیزم! توانایی و قدرت تو در کارهای سنگین آنچنان بود که گاهی کارگران نیرومندی که در مقابل آن عاجز بودند، حیران میماندند. سهم تو همیشه از غذا کمترین و از کارها بیشترین بود. تو تنهایی از عهده کارچندین نفر برمیآمدی. در عجبم که این توانایی تو از کجا حاصل میشد؟ شاید دلجوییها و نوازشهای پدرم و عذرخواهیهای او از اینکه در خانهاش تحمل اینهمه زحمت را میکنی به تو قدرت و شهامت میداد.»
حاصل ازدواج حاجیهخانم سکینه ضیایی و آیتالله سید روحالله خاتمی هفت فرزند است، مرحومه فاطمه (همسر مرحوم محمد خلیلی اردکانی)، خدیجه (همسر مرحوم محمد تابش)، سیدمحمد (همسر خانم زهره صادقی)، مریم (همسر مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدعلی صدوقی)، سید علی (همسر خانم مریم مجد اردکانی)، سید محمدرضا (همسر خانم زهرا اشراقی) و زهرا خاتمی (همسر آقای جمال قضاوتی).
این بانوی پرهیزگار همواره از زندگیاش با مرحوم آیتالله سید روحالله خاتمی به نیکی یاد کرده است و در مصاحبههای خود همیشه متواضعانه بر این نکته تأکید کرده است که ««بچههای من هر چه دارند از پدرشان است و من هیچندارم». او درباره زندگی با آیت الله خاتمی میگوید: «ایشان بین فرزندان دختر و پسرش تفاوتی قائل نمیشد...خیلی خوشصحبت و شوخ بودند. اخلاقش بسیار عالی بود، حتی از بچههایش هم خوشخلقتر بود! 50 سال باهم زندگی کردیم، در طول این سالها یکبار به من "تو" نگفت، اگر در خانه کاری میکردم از من عذر میخواستند.»
پس از رحلت غمبار همسر بزرگوارش حضرت آیتالله خاتمی در آبان 1367 ایشان طی بیش از دو دهه یاد و خاطره اش را زنده و پابرجا نگه داشت و با حسن اخلاق ، سعهصدر و تواضع، خانه ایشان ملجأ عوام و خواص بود.
بانوی مهماننواز، مادری آدابدان
هرچند در مصاحبهها و اظهارنظرهای حاجیهخانم ضیایی، وی هیچگاه درباره ویژگیهای خود سخن نگفته است اما در لابلای همان مصاحبهها و دیدارهای مکتوب شده از سوی روزنامهنگاران و اهالی فرهنگ و ادب میتوان برخی ویژگیهای رفتاری و تربیتی «خانم» را استخراج کرد.
وصف مهماننوازی کمنظیر خانم ضیایی، توصیف مشترک همه یادداشتها و گزارشهای حاصل از دیدار با مادر سید محمد خاتمی و همسر مرحوم آیتالله خاتمی است. افشین علاء از شاعرانی که به همراه جمعی از اهالی فرهنگ و ادب مهرماه سال 1390 به دیدار «خانم» رفته است در بخشی از گزارش سفر و دیدار خود که در قالب یادداشتی منتشر شده است، نوشته: «وقتی که قامت خمیده آن سرو کهن را پیچیده در چادری به رسم همه زنان کویر، مقابل دیدگانمان میبینیم باور نمیکنیم مادر آن همه خوبیها، این همه ساده و صمیمی به استقبالمان آمده باشد و وقتیکه در اتاق ساده پذیرایی مینشینیم، بازهم باور نمیکنیم که خانمهای باوقار و مهربانی که یکی پس از دیگری با چای و شیرینی و میوه از ما پذیرایی میکنند و حتی زحمت این کار را به خدمتکاری نمیسپارند، دختران آیتالله خاتمی و خواهران سید محمد خاتمی باشند. میخواهیم آبروداری کنیم و آداب دیدار با بزرگان را بهجا آوریم، اما مگر صفا و صمیمیت این خاندان، جایی برای اینگونه تعارفات باقی میگذارد؟ چنان تکریم و تواضع میکنند که گویی بزرگی به خانه آنها پا گذاشته است و چنان مراقب کوچکترین خواستههای مهمانان خود هستند که گویی آنانند که برای این دیدار لحظهشماری کردهاند. پیش از آن بارها به حضور جناب سید محمد خاتمی رسیده بودم و از عمق اخلاص، تواضع و مهماننوازی آن بزرگوار بهرهها برده بودم، اما در این سفر دریافتم که آنهمه کرامت و برازندگی مرهون دامان مادری است که چنین فرزندانی را پرورش داده است و صدالبته در سایه وجود پدر بزرگواری همچون آیتالله خاتمی که این خاندان، همگی عاشقانه دل به مهر او سپردهاند و راه و منش او را در پیشگرفتهاند.»
آراستگی و ادب از ویژگیهای بارز فرزندان آیتالله سید روحالله خاتمی است که این ویژگی مرهون تربیت مادر است، تا جایی که خبرنگار روزنامه اعتماد که برای مصاحبه با سکینه ضیایی به اردکان سفر کرده بود مینویسد: «یک چین یا خط اضافه بر چادر و روسری مادر نیست. آراسته است و آهسته حرف میزند.»
اما تأثیرات تربیتی مادر بر فرزندانش آنچنان عمیق است که فرزندان که هرکدام از چهرههای شناختهشده هستند، مادر را بهغایت تکریم میکنند و عاشقانه دوستش میدارند و خدمت به او را برای خود در هر شرایطی مباهات میدانند، چه آنکه حاجیهخانم ضیایی در مصاحبه با روزنامه ایران در سال 84 میگوید: «در سالهای کودکی محمد، به خاطر گرفتاریهای آیتالله خاتمی که به تعلیم و درس و آموزش و فعالیت دینی مشغول بودند، من، بیش از هرکسی پناه محمد بودم و او انس و الفتی خاص با من داشت. طوری که هنوز هم رشته این انس و الفت باوجود دغدغههای فراوان محمد کمرنگ نشده و بر دوام و قرار خود باقی است. ریاست جمهوری نتوانست محمد را از من دور کند.»
مأنوس با قرآن
حاجیهخانم سکینه ضیایی که در هفتسالگی، در مکتبخانه خواندن و نوشتن و قرآن را بهطور کامل آموخته بود در طی سالهای بعد نیز به فراگیری برخی دروس پرداخت.
او در طول زندگیاش انسی عجیب با قرآن و نیایش داشت و روزانه سورههای قرآن را با دقت فراوان میخواند و بسیاری از سورهها را حفظ بود. او همچنین هر روز برای همسر مرحومش زیارت عاشورا میخواند و برای سلامتی و موفقیت فرزندانش ادعیه مختلف را قرائت میکرد.
بعد از آنکه در سال 90 دچار سکته مغزی شد و بینایی چشمانش را تا حد زیادی از دست داد، باز هم به قرائت روزانه قرآن و ادعیه ادامه میداد، تا جایی که ذهن یاری میکرد از حفظ میخواند و آنجا که دچار شک میشد فرزندان و اطرافیان همراهش قرآن و ادعیه را میخواندند.
ریاست جمهوری فرزند
حاجیهخانم ضیایی که تمام اتفاقات دوران ریاست جمهوری فرزندش را بهدقت دنبال میکرد و مرتب در بحرانها و مشکلات برای فرزندش سوره انعام میخواند، علاوه بر رسانههای داخلی همواره رادیوهای خارجی را گوش میداد و تا پیش از آنکه چشم خود را عمل کند بهطور مرتب روزنامهها را با دقت میخواند. نقل شده که روزی آخرین اظهارنظر یکی از مراجع قم را در خصوص تحولات سیاسی را فردی نزد مرحوم آیتالله خاتمی، نماینده امام راحل و امامجمعه یزد مطرح کرد، آیتالله خاتمی با تعجب سؤال کردند این خبر صحت دارد؟ شما از کجا در جریان این خبر قرار گرفتید؟ راوی گفت خبر را از حاجخانم نقل میکنم که آیت الله خاتمی هم سری تکان دادند و گفتند پس اگر حاجخانم گفتند حتماً مستند است.
وقتیکه فرزند او در حماسه دوم خرداد 1376 بارأی 20 میلیونی بعنوان رئیسجمهور ایران برگزیده شد، تفاوتی در زندگی شخصی حاجیهخانم ضیایی ایجاد نشد اما تلاش میکرد مشکلات مردم را بیواسطه به گوش فرزندش برساند. در مصاحبهای که روزنامه ایران در مردادماه سال 84 با مادر سید محمد خاتمی کرد، حاجیهخانم ضیایی اینگونه آن دوران را روایت کرد: «مسؤولیتم سنگینتر شد. بسیاری از مردم نامهها و پیغامهای خود را به من میرساندند و من نیز سعی میکردم آنها را به دست ایشان و دفترشان برسانم و البته محمد همیشه سعی میکرد به تمام آنها رسیدگی کند، اما در تمام این هشت سال هرگز بین خود و دیگران تفاوتی ندیدم. در سفر زیارتی به مکه معظمه در هتلی که زائران میدیدند مادر رئیسجمهور بهصورت عادی در کنار آنها است، تعجب میکردند و یا روزی دریکی از سفرهای زیارتی به مشهد مقدس، وقتی قصد داشتم در رواق دارالسیاده حرم مطهر امام رضا (ع) نماز جعفر طیار بخوانم، از خانمی که پهلوی من نشسته بود خواستم تا کمی جابهجا شود تا به دلیل درد پایم بتوانم در آرامش نمازم را بخوانم، همین مسئله باعث شد کمی باهم حرف بزنیم. او پرسید: اهل کجایید؟ گفتم: اردکان. پرسید: آقای خاتمی را میشناسید. خندیدم و گفتم بله. وقتی فهمید مادر محمد هستم، خیلی تعجب کرد. در این هشت سال هر وقت ابراز احساسات مردم را نسبت به محمد میدیدم، خوشحال میشدم و خدا را شکر میکردم که صاحب چنین فرزندی هستم.»
تحصن در اعتراض به هتک حرمت
هرچند سنگاندازیها و بحرانسازیها در دوران ریاست جمهوری فرزندش و بعدازآن تلاش برای به حاشیه راندن رئیس دولت اصلاحات برای مادر تلخ بود اما یکی از تلخترین وقایع زندگی حاجیهخانم ضیایی به فروردین سال 89 بازمیگردد. زمانی که عدهای مقبره همسرش را مورد هتک حرمت قرار دادند و حاجیهخانم ضیایی در برابر این اهانت و ظلم ساکت ننشست و برای اعتراض و روشن شدن ابعاد این اتفاق تلخ، با وجود کهولت سن در آرامگاه آیتالله سید روحالله خاتمی متحصن شد.
او یک سال بعد در مصاحبهای درباره آن اتفاق گفت: «هنگامیکه به مزار آیتالله خاتمی رنگ پاشیدند من رفتم و آنجا نشستم، ماشین شهرداری آمده بود تا رنگها را پاک کند. من هم گفتم که اجازه نمیدهم و حتی اگر لازم باشد تا شب هم اینجا میمانم و تا وقتیکه از این منظره فیلمبرداری و خبررسانی عمومی نشود به حضورم ادامه خواهم داد. البته مردم و خانوادههای شهدا وجوانان– مثل همیشه - با حضور و محبتشان جواب این اهانت را دادند.»
داغ فرزند و مرگ...
اما بدون شک غمانگیزترین رویداد زندگی حاجیهخانم سکینه ضیایی، اسفند 1393 رخ داد و آن مرگ فرزند ارشدش، بانوی فاضله مرحوم حاجیهخانم فاطمه خاتمی بود که داغی سنگین برای این مادر بود، تا جایی که منجر به خونریزی مغزی و به اغما رفتن وی شد. در دورانی که او به اغما رفته بود و روزهای بعد از آنکه مرگ مغزی او از سوی پزشکان اعلام شد، پسران و دختران به سنت دیرینه در کنار مادر قرآن میخواندند و ادعیه را قرائت میکردند تا حتی در این حالت نیز مادر عادت روزانه قرائت قرآن و ادعیه را ترک نکرده باشد.
حاجیهخانم سکینه ضیائی اردکانی، در روز اول فروردین 1394دچار عارضه مغزی شد و سرانجام بعد از سیزده روز اغماء و مرگ مغزی، درحالیکه فرزندان ایشان برای اهدای اعضای بدن وی اعلام آمادگی کرده بودند، در تاریخ 13 فرودین ماه دار فانی را وداع گفت و جای «مادر» برای همیشه در خانواده خاتمیها خالی شد.