Tuesday 14 May 2024| ۱۸: ۱۷ - سه‌شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
کد خبر: ۳۲۶۲
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۶
کنار ما هستند و هرروز ازکنارشان عبور می کنیم . ساده و بی پیرایه اند بی بهانه لبخند می زنند و می گذرند معمولا ازکسانی که با نگاه ترحم آمیز به آنها توجه کنند بیزارند و اگر شرایطی برابر با دیگر انسان هایی که عنوان افراد سالم را یدک می کشند پیدا کنند موفق تر از دیگران خواهند بود.
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست

کنار ما هستند و هرروز ازکنارشان عبور می کنیم . ساده و بی پیرایه اند بی بهانه لبخند می زنند و می گذرند معمولا ازکسانی که با نگاه ترحم آمیز به آنها توجه کنند بیزارند و اگر شرایطی برابر با دیگر انسان هایی که عنوان افراد سالم را یدک می کشند پیدا کنند موفق تر از دیگران خواهند بود. رفته بودیم با یک معلول موفق حرف بزنیم که بایک زوج روبرو شدیم که هر دو موفق اند و معلول.

به گزارش آستان به نقل از ایسکانیوز :نام محسن حسینی طه برای بسیاری از جامعه معلولان و البته خانواده بزرگ مطبوعات آشناست با او و همسرش معصومه نوری گفتگو کرده ایم.

ارتباط کلامی با محسن دشوار است

نوشتن از کسانی که هر دو ازهمکاران مطبوعاتی هستند راحت نیست پیشتر از این با معصومه و محسن در بازارچه ای که در موسسه رعد برگزار شده بود ، آشنا شدم . آنها در غرفه ای کتاب های نوشته شده توسط خودشان را گذاشته و آنها را به بازدید کنندگان معرفی می کردند. ایجاد ارتباط کلامی با محسن دشوار است و معصومه در فهم صحبت های او به ما کمک می کند. شاید همین نقص در ایجاد ارتباط کلامی بود که سال ها قبل وقتی محسن در دبیرستان تحصیل می کرد موجب شده بود که اولیای مدرسه با پیش داوری نسبت به اینکه او ناتوان ذهنی است بخواهند از مدرسه بیرونش کنند که البته این اتفاق با تلاش خانواده نیفتادمحسن اکنون دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته ادبیات فارسی است.



خودتان را معرفی کنید و درباره فعالیت های خود توضیح دهید ؟

محسن : من محسن حسینی معروف به طاها کار شناس ارشد رشته ادبیات فارسی هستم و حدود ده سال است که به کارهای مطبوعاتی مشغول هستم و با روزنامه های مختلف مانند اطلاعات ، همشهری و اعتماد کار کرده ام. در حال حاضر هم در روزنامه همشهری و در سرویس اجتماعی مشغول به کار هستم . حوزه کاری من ادبیات جامعه شناسی و معلولین است چکیده کارهایم را در رابطه معلولین در کتابی به نام (شکفتن در کویر) جمع آوری شده است.

معصومه : من معصومه نوری هستم فارغ التحصیل رشته علوم اجتماعی هستم و از مدتی پیش تصمیم گرفته ام که معلولان موفق را که با وجود شرایط سخت توانسته اند به در جات بالایی اجتماعی و علمی برسند و فرد مفیدی برای جامعه خود باشند به مردم معرفی کنم و با روزنامه های مردم سالاری و آرمان همکاری دارم .

لطفا از مشکلات جسمی خود بگویید

معصومه: من در سن 4 سالگی در اثر ابتلا به مننژیت آسیب مغزی شده ام در آن زمان در شهر نیشابور زندگی می کردیم که از امکانات پایینی برخوردار بود برای درمان مرا به شهر مشهد بردند ولی به دلیل دیر رسیدن و عدم رسیدگی به موقع پزشکان مشکل جسمی و حرکتی پیدا کردم و از آن زمان به بعد تعادل لازم را در راه رفتن ندارم و دچار لرزش دست و اشکال در صحبت کردن شده ام . اوایل با مصرف دارو سعی در درمان بیماریم داشتند ولی شرایط جسمی من بدتر شد و بعد به کار درمانی و انجام ورزش های خاص پرداختم که باعث شد وضعیتم بهتر شود از آن به بعد سعی کردم تحرک داشته باشم و خودم را در خانه زندانی نکنم پس از اینکه دیپلم خود را در شهر نیشابور گرفتم در همان سال در رشته روانشناسی بالینی در تهران قبول شدم وقتی برای ثبت نام مراجعه کردم گفتند به دلیل شرایط جسمی باید گواهی از پزشک بیاورید پزشکی که به او مرا جعه کردم تشخیص داد رشته روانشناسی بالینی با شرایط جسمی توسازگار نیست و ممکن است باعث بدتر شدن شرایطت شود پدر و مادرم که نگران اوضاع جسمانی من بودند با تحصیل من در این رشته مخالفت کردند . در دانشگاه آزاد اسلامی نیز در همین رشته قبول شدم و باز اجازه ثبت نام نیافتم تحصیل را رها کردم و دنبال کارهای کامپیوتری رفتم دوره های مختلف را در این رشته گذراندم چند سالی هم در خانه کارآموز داشتم و بعد از مدتی به دنبال یاد گیری میکس و مونتاژ فیلم رفتم . سه سال دریک آتلیه هنری کارکردم کار مونتاژ فیلم بسیار کار ظریفی است و در ماه های اول به خاطر لرزش دستم این کار برایم خیلی سخت بود اما به تدریج مهارت لازم را پیدا کردم .

محسن : من در دوران جنگ به دنیا آمدم . در آن زمان مشکلات و کمبود هایی وجود داشت که با عث شد هنگام تولد به دلیل تاخیر در زایمان و نرسیدن اکسیژن به سلول های مغزم دچارسی پی یا فلج مغزی شوم چون بیماری من به موقع تشخیص داده نشد در تکلم ، راه رفتن و انجام کارهای خود دچار مشکل شدم به دلیل شرایط جسمانی که داشتم ابتدا مدارس عادی حاضر به ثبت نام من نبودند که با اصرار و پا فشاری خانواده ام توانستم در این مدارس درس بخوانم و دیپلم بگیرم . البته در دوران تحصیل با مشکلات زیادی روبرو بودم . مشکلات جسمی من در کودکی بسیار شدیدتر بود و در سنین نوجوانی تصمیم گرفتم که با مشکلاتم مبارزه کنم و در اثر تمرین و اراده توانستم قدرت تکلم و حرکات بدنم را افزایش دهم و تا حد زیادی کارهای شخصی ام را خودم انجام بدهم ازکودکی می نوشتم و از 12 سالگی شعر می گفتم گر چه شعر ها خیلی نا پخته بود در دوران جوانی در انجمن های ادبی و شعر شرکت می کردم و با اساتیدی مانند مرحوم قیصرامین پور، استاد ذاکری، استادفکورزاده ،استاد سهیل محمودی و ...در ارتباط بودم و از راهنمایی هایشان بهره می بردم مدت ها در کلاس ها و مباحث ادبی استاد فکور زاده شرکت کردم و هنوز هم با او در تماس هستم . همین علاقه به شعر و ادبیات باعث شد برای تحصیل در دانشگاه ، ادبیات فارسی را انتخاب کنم و موفق به گرفتن مدرک کارشناسی ارشد در این رشته شدم از طریق یکی از دوستانم که خبرنگار بود تشویق به نوشتن مقاله و مطلب برای روزنامه شدم و همچنین گفت و گوها و مصاحبه هایی با کارشناسان امور اجتماعی و جامعه شناسی انجام دادم که در روزنامه همشهری چاپ شده است این مصاحبه ها را بیشتر از طریق تلفن و یا ایمیل انجام می دهم.

از هر دوی شما کتابی منتشر شده است لطفا در مورد این کتاب ها و انگیزه خود از نوشتن این کتاب هابگویید

محسن : کتاب (شکفتن در کویر) چکیده ای از کارهای من در مورد معلولان است و سعی کردم از مشکلات و چالش هایی که افراد معلول در جامعه با آن روبرو هستند حرف بزنم . این کتاب از سه بخش تشکیل شده است بخش اول آن داستان هایی کوتاه ، قسمت دوم خاطرات خودم و سومین قسمت گفتگوهایی است که با مطبوعات مختلف انجام داده ام.

معصومه: من کتاب 'چرا صورتم خیس می شود' را چند سال قبل نوشتم . نوشته های من ممکن است ادبی وحرفه ای نباشد ولی مطالبش از دل من بر آمده است . من در یک شهر کوچک زندگی می کردم و در محیط های کوچک مشکلات فرهنگی بیشتر است برای دختری با مشکلات من خیلی سخت بود که بتواند درس بخواندو فعالیت اجتماعی داشته باشد . شب ها که تنها می شدم از ناراحتی می نو شتم زمانی نوشته هایم را به یکی از دوستانم نشان می دادم مرا تشویق کرد که آنها را چاپ کنم تا شاید بتوانم افراد جامعه را نسبت به افراد دارای معلولیت عوض کنم من می دانم که نوشته هایم حرفه ای نیست ولی انگیزه من فرهنگ سازی در جامعه بوده است . فصل آخر کتابم ، نوشته های دیگر دوستان معلولم است که از طریق انجمن باور با آنها اشنا شدم . می خواستم بگویم چنین افرادی در جامعه وجود دارند و این افراد هم مانند افراد عادی جامعه حق زندگی کردن دارند.

چگونه با یکدیگر آشنا شدید ؟

معصومه : ما ازطریق انجمن باور با یکدیگر آشنا شدیم ، من گاهی از نیشابور به تهران می آمدم و در برنامه ها ی انجمن باور شرکت می کردم . محسن شعرمی گفت ومن هم نثر ادبی می نوشتم از طریق اینترنت با نوشته های یکدیگر و سپس با همدیگر آشنا شدیم در تهران یکدیگر را دیدیم و این آشنایی منجر به ازدواج ما شد و اکنون سه سال است که ازدواج کرد ایم .

وقتی تصمیم به ازدواج گرفتید از طرف خانواده و اطرافیان چه بر خوردی با شما شد ؟

اول خیلی سخت بود و خودمان هم خیلی می ترسیدیم . خانواده هایمان عقیده داشتند که ازدواج مشکلات ما را بیشتر می کند چون به هر حال مسئولیت افراد پس از ازدواج بیشتر می شود . من با مشاوری در مورد ازدواج با محسن صحبت کردم و او گفت که شما حتی یک ماه هم نمی توانید ادامه دهید ولی ما سه سال است که با یکدیگر زندگی می کنیم و از زندگی خود راضی هستیم. البته بعضی اوقات خیلی خسته می شوم و واقعا هم سخت است چون شرایط جسمی من به صورتی است که کاری را که یک فرد عادی در یک ربع ساعت انجام می دهد من در یک ساعت انجام دهم به هر حال مسئولیت زندگی و خانه داری از یک طرف و درس خواندن و کار کردن در روزنامه هم از طرف دیگر ، گاهی شرایط را برایم خیلی سخت می کند ولی چون زندگی را دوست دارم سختی های آن برایم کم رنگ می شودپس از ازدواج یک سال و نیم در منزل پدر محسن زندگی کردیم و بعد از آن تصمیم گرفتیم که مستقل شویم . محسن همیشه مصمم بود که آپارتمان کوچکی بخرد ولی با مشکل مالی روبرو بودیم تا اینکه به خواست خدا و به طور اتفاقی این آپارتمان را دیدیم و پدر محسن بیعانه آن را پرداخت کردند و توانستیم پول قرض کنیم و آن را بخریم و البته سال اول خیلی سخت بود و باید خیلی کار می کردیم تا بتوانیم قرض هایمان را پس بدهیم و خوشبختانه توانستیم و الان صاحب این آپارتمان کوچک هستیم .

در مورد خانواده هایتان و حمایت های آنها بیشتر برایمان بگویید ؟

معصومه : خانواده من در نیشابور زندگی می کنند من 6 خواهر و برادر دارم اما خانواده محسن نزدیکی ما زندگی می کنند محسن فقط یک خواهر دارد خانواده محسن انسان های فهمیده و بسیار با محبتی هستند و تاکنون ما از کمک ها و راهنمایی های آنان بسیاراستفاده کرده ایم.

نظرتان در مورد ازدواج معلولان چیست ؟

معصومه : در مورد ازدواج دوستانم باید بگویم که خیلی سخت نگیرند ، به هر حال زندگی مشکلات زیادی دارد ولی من معتقدم دو نفری که می توانند یکدیگر را کامل کنند و نیاز به کمک فرد سومی ندارند ، می توانند ازدواج خوبی داشته باشند.

گاهی افرادی که خودشان مشکلات جسمی زیادی دارند برای ازدواج کسی را انتخاب می کنند که شرایط بدتری از خودشان دارد . این افراد پس از ازدواج مشکلاتشان بیشتر

می شود و از لحاظ روحی و جسمی آسیب می بینند اما من دیدم که محسن نیاز زیادی به کمک من ندارد و بسیاری از کارهایش را به طور مستقل انجام می دهد و من نیز در شرایطی بودم که می توانستم کارهای خودم را انجام دهم . پس از ازدواج نیز ما مانند دو دوست به یکدیگر کمک می کنیم و هر دو پس از ازدواج از لحاظ شرایط روحی و جسمی بهتر شده ایم .

محسن :البته ازدواج دو معلول با یکدیگر سخت است ولی این در حالی است که زندگی کلا سخت است مهم این است که بتوانیم از پس مشکلات زندگی بر آییم به نظر من NGO ها باید بیشتر به فکر معلولان باشند . جامعه ما جامعه ای محدود و بسته است و برای اینکه ازدواج موفقی صورت بگیرد باید این دو نفر قبل از این که رسما ازدواج کنند با اطلاع خانواده ها مدتی را باهم به سر برند تا نسبت به هم آشنایی کامل پیدا کنند . شرایط معلولان ویژه است و باید شرایط ازدواج آنها نیز خاص باشد . ازدواج در ایجاد آرامش روحی و ذهنی در افراد معلول بسیار موثر است . در زمینه ازدواج افراد دارای معلولیت ، موسسات و انجمن ها و خانواده ها باید همکاری بیشتری داشته باشند .



حمایت ادارات دولتی موسسات و انجمن ها از شما چگونه بوده است ؟

معصومه : ما از هیچ موسسه ای کمک دریافت نکرده ایم . امسال برای چاپ و فروش کتاب هایمان به بهزیستی و مراکز مربوط به معلولان مراجعه کردیم که متاسفانه همکاری نکردند متاسفانه مردم این برداشت را دارند که از طریق بهزیستی یا دولت به ما کمک

می شود ولی ما با زحمت و تلاش زیادی زندگی خود را می گذرانیم و هیچ کمکی از جایی دریافت نمی کنیم . مسئولان باید نه از روی ترحم بلکه از روی احساس وظیفه و از طریق سیاست گذاری های صحیح برای رفاه معلولان قدم بردارند متاسفانه در جامعه ما نگاهی که به معلول وجود دارد نگاه به فردی است که نیاز به کمک نقدی دارد و این برای افراد دارای معلولیت بسیار درد ناک است . در کشور های دیگر اگر معلولی وارد اتوبوسی شود دیگران خود را موظف می دانند تا از جایشان بلند شوند تا آن فرد بنشیند و این کار نه از روی ترحم و دلسوزی و یا تمسخر و پوز خند ، بلکه از روی احساس وظیفه و توجه به همنوع است . البته به نظر من مردم بی تقصیرند ، اطلاع رسانی ضعیف رسانه ها و بی توجهی ارگان های دولتی به معلولان است که باعث شده مردم معلولان را نشناسند و اگر بخواهند به آنان کمکی کنند به آنها پول می دهند.

به نظرشما افراد دارای معلولیت خودشان چه وظیفه ای دارند؟چه توصیه ای به آنها می کنید ؟

معصومه : بسیاری ازافراد بخصوص دخترانی که مشکل جسمی و حرکتی دارند وقتی می بینند که با دیگران فرق دارند دچار حس حقارت و خود کم بینی می شوند و خجالت می کشند که در جامعه حضور پیدا کنند من خانواده هایی را دیده ام که بچه های معلول خود را منزوی می کنند و اجازه بیرون آمدن از خانه رابه آنها می دهند و حتی اگر مهمان به خانه آنها برود این بچه ها را در اتاق زندانی می کنند این بچه ها که نه کسی را می بینند و نه مردم آنها را می بینند استعداد شان شکوفا نمی شود در اینجا هم خانواده و هم افراد دارای معلولیت نقش دارند برخی از معلولان معلولیت اعتقاد دارند حالا که تقدیر ما اینگونه بوده است پس خانواده وظیفه رسیدگی به ما را دارد و خودشان هیچ قدمی بر نمی دارند و همیشه دنبال تکیه گاه هستند در حالی که خانواده و خواهر و برادر نمی توانند تا ابد تکیه گاه افراد معلول باشندآنها نیز مشکلات خاص خود را دارند و اصلا این باور یک نوع خود خواهی است که انسان فکر کند چون مشکل دارد دیگران موظف به حمایت ازاوهستند هر کسی باید انگیزه و هدفی در زندگی داشته باشد و خودش باید برای رسیدن به خوشبختی و موفقیت تلاش کند.

محسن : انسان یک بار شانس زندگی کردن را پیدا می کند و هر کسی باید حق خود را از دنیا و اجتماع بگیرد تحصیل ، عشق ، کار و تفریح حق همه ماست که با تلاش خود ما بدست می آید ما باید توانایی هایمان را باور کنیم هر چند سخت ولی شیرین است که با تلاش خودت آنچه را می خواهی به دست آوری نه اینکه دیگران آن را به تو بدهند .معصومه نوری

در مورد مناسب سازی معابر و خیابان ها بگویید

محسن: در بیشتر اماکن تهران مشکلاتی که برای تردد معلولان و سالمندان وجود دارد و در همه شهر هم دیده می شود.

معصومه: این روزها ارتباط مردم و همسایگان بسیار کمرنگ شده و در حد سلام و خداحافظ است البته این اتفاق در همه جای تهران افتاده است و زندگی شهری امروزی این نوع ارتباط را تایید می کند از نظر مناسب سازی هم مسئولان امور شهری باید جدی تر فکر کنند و تردد و رفت و آمد را برای معلولان و سالمندان راحت تر کنند .


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر:
عناوین برگزیده
آخرین اخبار
پربازدید ها
پربحث ترین عناوین