Monday 29 April 2024| ۰۸: ۵۸ - دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
کد خبر: ۳۹۶۵
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۱
گفت‌وگو با حکمت‌الله ملاصالحی، استاد باستان‌شناسی دانشگاه تهران
هنوز ابعاد مخاطره انگیز و ویرانگر و زنگ خطرناک وحشیگری ها و خشونت‌ورزی‌های نهادینه شده بشر عالم مدرن را پرده های گوش و هوش ما احساس نکرده است. بشر زمانه ما آماده است با فشار دکمه‌ای هر آن جهانی را به گورستانی از اجساد مبدل سازد بی‌آنکه احساسی از وجدان ندامت یا به مفهوم هستی‌شناختی و بنیادی تر احساسی از گناه درجان او بیدار شود. بشر عالم مدرن نه گناه آگاه است و نه شرط گناه را بر عمل خویش می‌پذیرد.
این گفت‌وگو، کار دوست خوش‌فکر و خوش‌ذوقمان، آقای  «اشکان زارع» است.
آستان به نقل از بنیاد باران: ایران فرهنگی یکی از اصلی ترین مسائلی است که بحث و گفت‌وگو را در رابطه با ایدۀ ایران پیچیده  ساخته است. ایران فرهنگی مسئله‌ ای است که نفوذ خود را از رود سند تا مصر، قفقاز تا آن‌سوی آب‌های خلیج فارس نمایان کرده است. این مسئله باعث ورود مفاهیم ایرانی در کنش های فرهنگی کشورهای مستقل در مرزهای سیاسی مختلف گشته است. بیشتر این نفوذ را می‌ توان در فرهنگ و معنویت مشاهده کرد که اکنون در بیشتر کلان فرهنگ‌های کشورهای مختلف قابل مشاهده است. این موضوع از مسألۀ زبان گرفته تا دین و مذهب، انواع جشن‌های ملی و آیینی، موسیقی و ادبیات، عرفان و معنویت و امثال هم قابل مشاهده است. فرهنگی و معنوی بودن نام ایران این نام را از ملی¬‌گرایی فراتر برده است، به گونه ای که هر زمان از ایران صحبت می¬‌کنیم، از معنویتی به غایت متعالی و فرهنگی به کمال معنوی اندیشه کردیم. ملتی که نام و مفهومش فرهنگی است، دوستدار گفت‌وگو است. با توجه به این موضوع با دکتر حکمت الله ملاصالحی استاد باستان‌شناسی دانشگاه تهران و پژوهشگر فلسفه و بنیان‌گذار دانش نوظهور فلسفۀ باستان‌شناسی در ایران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران‌شناسی با توجه به تخصص و احاطۀ ایشان بر موضوع ایران فرهنگی به نقش ایران فرهنگی در پیشبرد گفت‌وگو تمدن¬‌ها به بحث نشسته¬‌ایم. دکتر ملاصالحی در سال 1377 با نگارش مقاله ای در رابطه با گفت‌وگوی تمدن ها توانست مقالۀ برتر ششمین جشنوارۀ مطبوعات را به نگارش درآورد. با ایشان به چند سوال در خصوص مفاهیم فرهنگ، تمدن و گفت‌وگو در نظرگاه ایران و ایرانی پرداختیم.
 
نظر شما دربارۀ مفهوم گفت‌وگوی تمدن‌ها چیست و آن را در نسبت با خرد ایرانی چگونه ارزیابی می کنید؟
گفت‌وگوی تمدن ها فکری مبارک، مفید، گره‌گشا، مثبت و امیدوارکننده است. بنده حتی بر این باورم که ایرانیان از نخستین طراحان اندیشه گفت‌وگو و آرمان تفاهم در عهد باستان بوده اند. معماری رفیع تخت جمشید بیش‌و پیش از آن که یک کاخ یا حتی کاخ-معبد تعبیر شود بنا به شواهد مکشوف و موجود باستان‌شناختی می توان آن را یک خانۀ ملل به مقیاس آن عصر فهمید و تعریف کرد. نوعی نگاه باز و جهانی به تاریخ را هم درمعماری تخت جمشید هم در جهان شهر شوش عصر هخامنشیان هم در پیام‌های متعالی و عمیقاً معنوی و اخلاقی و پیامبرانه زرتشت هم در منشور کورش هم در نظام سیاسی ایرانیان آن عصر و عهد سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده و عزیمتگاه افتتاح و انفتاح تاریخ ملت و میهن ما به‌خوبی می‌توان  مشاهده کرد.
هزاره نخست پیش از میلاد هم برای ما ایرانیان هم یونانیان به‌غایت سرنوشت‌ساز بوده است. تقدیر تاریخ مردمانی که از هزاره‌های کهن پیش‌ازتاریخ به این سرزمین مهاجرت کرده و می‌زیسته‌اند؛ تا این لحظه شما و بنده به گفت‌وگو نشسته ایم در یک جغرافیای باز و بی¬‌حصار طبیعی رقم خورده است. ما چونان چینیان دیوار و حصار بروی خویش نیافراشتیم لیکن آموخته¬‌ایم که می¬‌باید در این جغرافیای باز  بی‌حصار از هر  قوم و  قبیله و تیره و  طایفه کنار هم چونان یک ملت با هویت ملی و مدنی و معنوی خویش زندگی کنیم. این تجربه تاریخی کمی نیست. آسان هم به‌کف نیامده و آسان هم از کف نمی‌رود. کثرت و رنگارنگی  بیرونی منافاتی با وحدت درونی و  پیکروار جامعه و جهان بشری ما ندارد. عالم ایرانی از این منظر، مصداق خوبی است.
تاریخ، فرهنگ جامعه و جهان بشری ما اینک با یکی از غم‌انگیز، پیچیده، شعله‌خیز و شکننده‌ترین چالشگاه‌های تاریخی دست‌وپنجه می‌فشارد. جنگ‌های دوره جدید؛ رویارویی و پیکار چنگ و دندان و تیغ و تیر و شمشیر نیست. انسان در برابر سلاح‌های کشتارجمعی دوره جدید که با فشار دکمه‌ای می‌توان جهانی را به تلی از خاکستر و گورستانی از اجساد مبدل کرد، سخت بی‌دفاع و آسیب‌پذیر است. این شکنندگی و آسیب‌پذیری در برابر انواع سلاح‌های کشتارجمعی به محیط‌های زیست و بافت‌ها و فضاهای انسانی و شهری و روستایی ما محدود نمی‌شود و می‌تواند آسیب‌های سخت و سنگین و جبران‌ناپذیر به منابع طبیعی و حیاتی نیز وارد آورد. آسیب‌ها و ویرانی‌های گسترده¬ای که هم در جنگ جهانی دوم تجربه کرده¬ایم هم طی دهه های اخیر و اکنون نیز شاهدش  هستیم. می‌توان گمان برد اگر لحظه‌ای کنترل از کف خارج شود و یک موجود روان‌پریش دیگری مانند هیتلر را نظام فاسد سرمایه‌داری جهانی در مسیر تحقق مطامع و منافع شوم و نامشروع و ظالمانه‌اش بر صحنه تاریخ و جامعه جهانی  برکشد و بر مسند قدرت بنشاند چه بر سر بشریت خواهد آمد!؟ تصادفی نیست که  می بینیم در کانون نظام فاسد سرمایه‌داری جهانی نظریه جنگ تمدن¬ها طراحی می‌شود. نه‌تنها طراحی می شود که عملا نیز مهندسی می‌شود و به اجرا درمی‌آید. این نیز تصادفی نیست که آن‌ها که چنگ و دندان خود را تیزتر کرده¬اند و با خوی و خصلت و فرهنگ و آهنگی وحشیانه تر و افسارگسیخته تر و درنده تر و شتابناک تر به میدان آمده اند با اندیشه گفتگو و آرمان های همزیستی و تفاهم سر ستیز بیشتر نیز داشته اند.
عالم بشری ما از ریشه و بنیاد عالم گفت‌وگو است. ساختار ذهن، اندیشه، خرد و فاهمۀ ما به‌گونه‌ای طراحی و مهندسی شده است که در یک رابطۀ هم دیالوژیک یا گفتمانی  هم دیالکتیکی پدیدارها و رویدادها و واقعیت‌های عالم را می فهمد. شما اگر پیامبر اعظم عالم غیب و قدس هم که باشید؛ اگر جبرئیل امین و هرمس مقام الوهیت هم که باشید و حتی اگر پیام‌آور و  هرمس مژده های گوهرین ملکوت هم باشید؛ وقتی  مخاطبی در میان نیست، وقتی جان تشنه و مشتاقی برای شنیدن  چنین پیامی هرچند گوهرین و رهایی و رستگاری بخش و زلال و قدسی و ملکوتی در میان نیست؛ هم پیامبری هم پیام ها معنای خود را از کف می دهند هم جبرئیل و هرمس و سروش عالم غیب و قدس رسالت خود را از کف خواهند داد. متقابلا جان های تشنه نیز بی پیام همیشه تشنه خواهند ماند. بذرهای مرغوب در زمین‌های مستعد مرغوبیت خود را آشکار کرده اند. و زمین های مستعد نیز با افشانده شدن و در آغوش گرفتن و پروردن بذرهای مرغوب در رحمشان، باروری و حاصلخیزی خود را آشکار کرده‌اند. عالم بشری هم سرشتی دیالوژیک دارد هم دیالکتیکی، چیزها را می¬زیید و فهمد. کتب مقدس که به غلط مونولوگ تعبیر شده¬اند در یک رابطه دیالوژیگ میان خداوند و انسان قابل درک می شود. هر کتاب مقدسی شانه‌به‌شانه یک وجه الوهی اش، یک وجه عمیقا بشری نیز دارد. وجه بشری که اغلب مغفول مانده یا انکار شده است. این وجه بشری به هر میزان عمیق‌تر فهمیده و پذیرفته شود، رابطه ما با الوهیت هم زنده‌تر و فعال‌تر خواهد شد و هم از سوءتفاهم‌های تاریخی درباره وجه الهی کتب مقدس نیز کاسته خواهد شد.
با توجه به این موضوع که برخی میان مفاهیم فرهنگ و تمدن تفاوت های بسیاری قائل می شوند و این دو را به‌گونه‌ای مجزا از یکدیگر می دانند، تعریف شما از این دو مفهوم چگونه است و ارتباط این دو مفهوم را چگونه ارزیابی می¬کنید؟
در جغرافیای تاریخ، فرهنگ و جامعه و جهان بشری ما تفاوتی بنیادی و ذاتی میان فرهنگ و تمدن وجود ندارد.  تمدن‌ها برآمده از درون فرهنگ‌ها هستند و بر زمینه و شانه فرهنگ¬ها و نظام¬های ارزشی و فکری بنیاد پذیرفته¬اند. تمدن‌ها معماری و ساختارهای پیچیده¬تر همان فرهنگ‌ها هستند. البته  شکل های شهری شده و حجیم و جسیم¬تر آن. شاید  به همین دلیل هم در دوره جدید از مفهوم "سیویلایزیشن”(Civilizathon)  استفاده شده تا همین جنبه شهری و مدنی شده فرهنگ را از شکل اولیه و در صورت ساده‌تر آن تفکیک کند. مفهوم فرهنگ از این منظر هم اعم بر تمدن است هم بنیادی و سرچشمه‌ای‌تر از آن. به این نکته نیز ضرورت دارد توجه شود که تفکیک ها و تحدیدها و مرزبندی¬های مفهومی ما بیشتر عرضی و صوری و ساخته‌وپرداخته ذهن مایند. تاریخ، فرهنگ جامعه و جهان بشری ما به‌رغم همه رنگارنگی کثرت و واقعیت پرچین‌وشکن آن از وحدت درونی پیکروار و بنیادین برخوردار است. چونان رود هراکلیتس از سرچشمه جاری است. تمدن ها، ساختارها و شکل های پیچیده تر و مدنی تر و حجیم و جسیم تر صورت های رنگارنگ تر و متنوع¬تر برآمده از درون بنیان های ارزشی است که در فرهنگ نخست اتفاق می افتد. این‌طور نیست که ما با دو واقعیت متفاوت مواجه هستیم. میان سازهای موسیقی یک فرهنگ و نغمه ها و ملودی ها و آهنگ هایی  که از آن‌ها برمی‌خیزند وحدت درونی وجود دارد. این وحدت درونی را هنگامی  احساس و تجربه می کنیم که نواخته می شوند. وقتی یکی این از میان برود آن دیگری نیز از میان خواهد رفت و زیر سقف موزه های عالم مدرن چونان جسم و جسد میراث گذشته و ابراز شناخت می¬باید آن‌ها را جست و یافت و به تماشایشان رفت. این یا آن ساز موسیقی را از نت و نغمه و آهنگی که از آن برمی‌خیزد نمی توانید جدا کنید علی‌رغم آن‌که ساز یک آلت است و مادام که آن آواست ساز هم هست آنکه رفت این هم خواهد رفت:
خشک سیم و خشک چوب و خشک پوست
از کجا می‌آید این آوای دوست
تعبیر هم شاعرانه و نغز و دلنشین و زیبایی است هم حکیمانه. تمدن ها هنگامی فروپاشیده اند که وحدت درونی و پیکروارشان با نظام های ارزشی که در لایه‌های درونی‌تر فرهنگ ها آشیانه دارند درهم شکسته شده و فاصله و فراق میانشان افتاده است.
بار دیگر بر این نکته انگشت تاکید می نهیم فرهنگ ها اساسا اعم بر تمدن‌هایند و تمدن ها اخص از فرهنگ‌ها. ما به هر میزان به لایه¬ها و زیرلایه های بنیادی تر و درونی‌تر و روحانی تر و معنوی تر فرهنگ ها نزدیک  تر و نزدیک تر شده ایم به تفاهم و همدلی بیشتر دقت یافته ایم. به باور بنده، تجربه های اصیل و گوهرین عرفانی یکی از اصیل ترین وجه تجربه گفت‌وگو و تفاهم  و همدلی در عالم بشری ما هستند. به هر میزان از این سرچشمه های گوهرین دورتر شده ایم و به هر میزان ریشه های اتصال معنوی و حلقه های پیوند باطنی ما با سرچشمه های گوهرین وجودی خویش گسسته¬تر شده و میان ما و  آن سرچشمه‌ها فاصله و فراق بیشتر افتاده به چنگ و دندان بیشتر پناه برده¬ایم. فراموش نکنیم که علی¬رغم این واقعیت که فن¬آوری و مهارت‌های تکنیکی و فن¬آورانه انسان نقش سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده در پاسخگویی به نیازهای فوری و حیاتی ما داشته‌اند لیکن وجهی از همین مهارت‌های بنیادین در پاسخگویی به نیازهای حیاتی و فوری بشری ما عمیقاً حیوانی¬اند. یعنی حیوانیت ما را آشکار می¬کنند.
نخستین ابزارها امتداد چنگ و دندان آدمیان بودند. الگوی شکار جانوران را  بشر پیش ازتاریخ از حیات وحش برمی‌گیرد. در صیانت نفس و بقای گروه جانوران وحشی و حیات وحش سرمشق او هستند . اساسا دورانی از تاریخ بشر را پژوهشگران روزگار دوران تقلید (Mimetic period) نام‌گذاری و اطلاق کرده‌اند. بیش از دو و نیم میلیون سال را بشر پیش از تاریخ چونان شکارگر از سر گذرانده است. و این‌چنین پیش از تاریخ  بشر سپری شده است. یعنی با چنگ و دندان و جنگ و گریز و شکار جانوران وحشی برای زنده ماندن. حتی وقتی در معرض تهدید جدی قرارمی گرفت همنوعان خود را نیز می¬درید و می¬خورد.  هر بار و هرگاه لایه ارزش¬ها در جان او شکسته شده بشر بار دیگر چونان شکارچی پیش از تاریخی با چنگ و دندان بر صحنه ظاهرشده است. تصادفی نیست که در دورۀ جدید نیز  اینک که لایه نظام¬های ارزشی و اعتقادی بیش‌ازپیش شکسته شده و در معرض تهدید و فروپاشی جدی قرارگرفته است؛  شکارچیان وحشی عالم مدرن با سلاح¬های کشتارجمعی به میدان آمده¬اند و بذر خشونت بر زمین فرهنگ‌ها، جامعه‌ها می¬افشانند و با قساوت و بی¬رحمی و سنگدلی  بی¬سابقه با داس مرگ مزرعه‌های انسانی ما را درو می-کنند و مکارانه و شیطانی، وحشیانه‌تر از همیشه ویرانی¬ها را دامن می‌زنند. بشر شکارچی پیش از تاریخ با طبیعت درآمیخته بود و جانش لبریز از نوعی معصومیت طبیعی بود. توحش بشر عالم مدرن نه‌تنها معصومانه نیست که مکارانه و دقیق طراحی و مهندسی و مدیریت شده است. به همین دلیل نیز بسیار خطرناک‌تر و غم‌انگیزتر و ویرانگرتر از خشونت¬ها وحشیگری¬های بشر ادوار گذشته است.
متاسفانه، چنین به‌نظر می¬آید هنوز ابعاد مخاطره انگیز و ویرانگر و زنگ خطرناک وحشیگری¬ها و خشونت‌ورزی‌های نهادینه شده  بشر عالم مدرن را پرده¬های گوش و هوش ما احساس نکرده است. بشر زمانه ما آماده است با فشار دکمه‌ای هر آن جهانی را به گورستانی از اجساد مبدل سازد بی‌آنکه احساسی از وجدان ندامت یا  به مفهوم هستی شناختی و بنیادی¬تر احساسی از گناه درجان او بیدار شود. بشر عالم مدرن نه گناه آگاه است و نه شرط گناه را بر عمل خویش می‌پذیرد. گناه آگاهی و احساس تقصیر و قبول شرط گناه بر عمل خویش را مدیون تجربه¬ها و سنت¬های اصیل دینی هستیم. بشر عالم مدرن علی‌رغم آنکه بر کوهی از اطلاعات و فرآورده¬های فکری و دست¬آوردهای علمی و اکتشافات  و اختراعات فنی بی‌سابقه  تکیه زده  است و علی‌رغم آنکه توانسته بیش از هر دوره‌ای ظاهرا بر چالش‌های طبیعی فائق آید بیش از انسان هر عصر و عهد دیگری از غفلت و از تهی‌بودگی و از خویش‌بیگانگی و از خویش‌گریزی رنج می‌برد. معماری آن هزارتوی دیدالی یا پیچ‌لاخی را می‌ماند که براثر زلزله‌های شدید از درون چونان آوار بر خود فرود آمده و فروپاشیده است. زیر آوار زلزله¬های سنگین با هستی و نیستی خویش دست‌وپنجه می‌فشارد. خوشا به حال خوابگردان و خفتگان که در خواب لرزش‌ها و تکان‌ها را احساس نمی‌کنند! دریک چنین موقعیت دشوار و شکننده آن‌هم به مقیاس جهانی آن می‌توان گمان زد بیدار کردن  اندیشه گفت‌وگو در ذهن  و فکر و خرد نظام‌های سیاسی و ملت‌ها و کشورهای جهان  تا چه میزان مهم و حیاتی است.
از فرهنگ و تمدن در نسبت با گفت‌وگو صحبت شد، حال به ایران بازگردیم و مفهوم فرهنگی ایران، ایران فرهنگی چیست و مرزهای آن چگونه ترسیم می¬‌شود؟
ایران فرهنگی به این دلیل استفاده می¬شود که می¬خواهیم از جغرافیای مرزهای تنگ سیاسی دورۀ جدید که برساختۀ قدرت¬های فرامنطقه¬ای  است عبور کنیم. مفهوم ایران فرهنگی در درون یک مرز جغرافیای طبیعی و  حصار و دیوار مفهوم سیاسی و نژادی و قومی و قبیله¬ای و عشیره¬ای  درمی¬گنجد. یک مفهوم ناسیونالیستی و نژادی نیز نیست. ایران و ایرانیت یک مفهوم معنوی، تاریخی و فرهنگی و رفیع و والایی است. بسیار فراخ¬تر از مفهوم ایران در یک جغرافیای سیاسی یا طبیعی یا قومی و قبیله‌ای و عشیره¬ای و طایفه ایست. فراموش نکنیم دو تحول مهم و عظیم و سرنوشت‌ساز جامعه و جهان بشری ما در پایان هزاره¬های پیش از تاریخ و سرآغاز هزارۀ سوم که  در غرب آسیا و خاور نزدیک اتفاق افتاده است نقش مردمان این سرزمین در آن اتفاقات و تحولات، مهم و تعیین‌کننده بوده است. ایران صرفاً یک ایران سیاسی، طبیعی و فرهنگی نیست. صرفا یک ایران  مدنی، تاریخی و معنوی هم نیست، تاریخ ایران به‌عنوان یک ملت و ایرانیان به‌عنوان یک ملت صاحب کتاب و کلام با پیام‌های متعالی و اخلاقی  وجهانی  زرتشت آغاز می¬شود و در زمان هخامنشیان جامه تحقق بر تن می¬پوشد از آن هنگام ایرانیان به‌عنوان یک ملت  بر صحنۀ تاریخ جهانی حضور فعال و تعیین‌کننده دارند. عقبه و پیشینه پیش از تاریخی و شهری و مدنی و معنوی مردمان این جغرافیای باز و بی¬حصار که به ایرانش می‌شناسیم هم غنی هم تاثیرگذار در تحولات منطقه بوده است. با این همه تاریخ ایرانیان چونان تاریخ یک ملت، تاکید می¬کنم ملت، با ظهور زرتشت و جلوس کورش و نظام سیاسی هخامنشی  افتتاح می¬شود. از آن پس ما  چونان ملتی  تا این لحظه تاریخی بر سه هزاره میراث  مشترک نبوی تکیه زده‌ایم، میراث نبوی وحدانی عهد باستان  و میراث نبوی ایران در دولت قرآن که عصر طلایی تاریخ ملت ما هم به لحاظ مدنی و معنوی و هم غنای تفکر به‌ویژه تفکر اشراقی بوده است. ما قوم و قبیله و عشیره نیستیم، به‌رغم تنوع عظیم و غنی قومی و فرهنگی یک ملت هستیم. ملتی با یک سنت فکری عمیق و اصیل حکمی و اشراقی و نبوی. با روحی حماسی و ذوق و ذائقه‌ای عمیقا عاشقانه و تغزلی و شاعرانه. چگونه این عناصر به‌ظاهر متضاد کنار هم چیده و جمع شده¬اند و وحدت پذیرفته‌اند؟ در درون و در مسیر یک تجربه تاریخی دراز آهنگ که هم سوگناک هم حماسی هم خلاق هم پرفرازوفرود هم با قبض و بسط¬های پی‌به‌پی و نفس‌گیر همراه بوده است به کف آمده و جامعه تحقق بر تن پوشیده است.
آیا ایرانیان با استفاده از خرد و اندیشۀ سیاسی خود توانستند به این حوزۀ تمدنی دست یابند یا نفوذ باطن گرایی ایرانی و معنویت ایرانی  به این حوزۀ جغرافیایی  تمدنی و عظیم بود که توانست چنین مفهومی را به وجود بیاورد؟
براین باورم که سنت و میراث نبوی و معنوی و فکری و اشراقی و عرفانی و نوعی خرد و حکمت متعالی که ایرانیان بر آن تکیه زده‌اند  همچنان در این سرزمین زنده است. به موزه تاریخ نه پیوسته است. اگر چنین بود زلزله انقلاب اسلامی در ایران  اتفاق نمی‌افتاد. خاورمیانه نبوی را هم تکان نمی‌داد. از یاد نبریم که خاورمیانه سرزمینی نبوی است و پیامبرخیز.  وحدانیت، وحیانیت و نبوت میراث مشترک همه ملل خاورمیانه ازجمله باخترزمین در دو هزاره اخیر است. این میراث مشترک نبوی بیش از هر سرزمین دیگر و تازه‌نفس‌تر از هر جای جهان اینک در ایران حضور و ظهورش احساس  می¬شود. تصادفی نیست که همان رفتار و ستیزی را که اعراب جامعه جاهلی و مشرک با پیامبر داشتند اینک نیز با همان خصلت و خوی جاهلی و ستیز و عناد جاهلانه علیه کانون و خاستگاه انقلاب اسلامی به میدان آمده-اند. تاریخ یک آوردگاه است. آوردگاه فکرها و عقل¬ها و فهم¬ها و وهم‌ها. باید آمادگی لازم را برای مواجهه داشت. با اندیشه و خرد و هوشمندی و هشیارانه و تحرکات و تحولات پیرامون خویش را رصد کرد. لحظه‌ای از اندیشه گفتگو و آرمان تفاهم دست نشُست و کناره نگرفت. البته اگر زمانی کار به کارزار کشید برای دفاع نیز می‌باید آماده بود. آمادگی محکم ، استوار و نیرومندانه. فراموش نکنیم که هر جا که خرد است بی‌خردی هم آنجا کمین کرده است. هرگاه خدمت باهمت‌تر به میدان آمده خیانت نیز فعال¬تر عمل کرده است.
با مشخص شدن مفاهیم وابسته به ایران فرهنگی و مدارهای منطق و خرد در کانون و پیرامون آن شما چه نسبتی بین ایران فرهنگی و گفت‌وگوی تمدن¬‌ها قائل هستید؟
فرهنگ‌مندی لازمه هر گفت‌وگویی است. فرهنگ‌ها پنجره‌های گشوده بروی هم‌اند. حتی به‌ظاهر سرد و بسته‌ترینشان دروازه‌ها و پنجره‌هایشان بروی هم گشوده است. در همه فرهنگ‌ها زمینه و راه گفتگو گشوده است. زبان‌های بشری ما ازجمله مصادیق بارز و غیرقابل‌انکار نسبت من با دیگری است. جغرافیای  این نسبت هم پرچین‌وشکن و توبرتو هم فراخ و دامن‌گستر است. زبان‌های بشری ما پرده از ساختار مشترک وجودی ما نیز برمی‌گیرند. همین ساختار مشترک وجودی دروازه¬های تفاهم را درشکننده  و مخاطره‌انگیزترین موقعیت‌ها و مقاطع تاریخی بروی ما گشوده‌اند.
به نظر شما نقش و رابطۀ ایران فرهنگی در پیشبرد گفت‌وگوی تمدن¬ها چیست و چگونه می¬¬توان از این داشتۀ فرهنگی در پیشبرد این اهداف استفاده کرد؟
این می‌تواند در این مسیر گام‌های مهمی را برگیرد. گفتگو عمل است. در عمل می‌باید آن را زیست و آزمود و تجربه کرد. جامعه¬ای که طرحش را درمی¬اندازد خود می¬باید سرمشق گفت‌وگو و گفتمان آزاد باشد. زمینه‌اش را فراهم آورد. به مردمانش بیاموزد که نخست سخن یکدیگر بشنوند و سپس درباره آنچه شنیده¬اند ابراز عقیده و اظهارنظر کنند. کالای هرکسی مرغوب‌تر، خریدارش بیشتر. قرآن شریف چنین فرمودند: "وبشرعباد الذین یستمعون القول ویتبعون احسنه” هیچ شکستی در زندگی کوتاه انسان غم‌انگیز وتاسف¬بارتر از این نیست که راهی را چنان کژه و رفته و تاخته باشیم که هم گوش و چشممان استعداد شنیدن و دیدن را از کف داده باشد هم زبانمان الکن و ناتوان و ناکام از گفتن سخن راستی مانده باشد  هم درهای خرد و بازگشت  بروی‌مان ممهورشده باشد.
با توجه به نوشته‌¬ها و صحبت¬‌های شما در دفاع از گفت‌وگوی تمدن¬‌ها به نظر حضرتعالی چرا باید از نظریۀ گفت‌وگوی تمدن‌ها دفاع کرد، دفاع از گفت‌وگوی تمدن¬‌ها دفاع از چه چیزی است و گفت‌وگوی تمدن¬‌ها منجر به چه پدیده¬‌ای خواهد شد؟
اندیشه گفتگوی تمدن‌ها فرصت خوبی را فراهم خواهد آورد تا ارتشی عظیم از آزادگان و وجدان‌های عدالت‌خواه جهان را  از کشورها و جوامع مختلف کنار هم بچینیم و جامعه جهانی را به مخاطرات هول¬انگیزی که پیش روست حساس و بیدار کنیم. نظام سلطه جهانی چنان همه و هیاهو و آنارشیزمی به راه انداخته که صدایی شنیده نشود و هیچ ساز و سمفونی کوک نگردد. دریک چنین شرایطی یک گفتگوی اصیل که صدا و سمفونی آن را بشریت بشنود ضروری و حیاتی است. همهمه و هیاهو از خاموشی بسیار خطرناک‌تر است. اتفاقا گاه در خاموشی شرافت و فضیلتی است که در سخن گفتن هم نیست. فراموش نکنیم که خاموشی هم خود یک زبان مستقل است و با قواعد زبانی خاص خود. در قرآن شریف موارد فراوانی وجود دارد که خاموشی شأن و فضیلت عبادت و روزه جان را یافته است. لیکن هیاهو و همهمه چنین نیست. فراخوانده  می¬شود تا صدای حقی شنیده نشود. پیامی رحمانی در پرده‌های گوش و هوش ما طنین نیندازد. زخمه و نغمه‌ای روحانی تارهای جان ما را مرتعش نکند. نفخه و نفس و صوری و سروری ملکوتی در جان¬های افسرده ما دمیده نشود و از گور تن برنخیزیم و به مقام رستاخیز نائل نشویم.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر:
عناوین برگزیده
آخرین اخبار
پربازدید ها
پربحث ترین عناوین