اهم بیانات:
ملت ایران ـ که ما هم دنبال ملت ایران هستیم ـ آنها سه تا اصل را تقاضا دارند، و در تظاهراتی که سرتاسر ایران کردند و حالا هم می کنند این سه تا اصل را ذکر می کنند و مقصودشان تحقق این سه تا اصل است. البته آنکه مقصود اصلی و هدف اصلی است، آن اصل سوم است که حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی. آنکه هدف نهایی و اصلی است آن است لکن دو اصل دیگر هم در آن مُنْضَم است؛ یعنی اگر همان اصل فقط هم می گفتند، این دو تا اصل هم لازمۀ آن هست. آنها که می گویند ما حکومت اسلامی می خواهیم یا جمهوری اسلامی می خواهیم، تحقق جمهوری اسلامی نفی رژیم سلطنتی است، و نفی رژیم سلطنتی نفی شاه است، در صورتی که شاه هم قانونی بوده باشد حکومتش و الاّ از اول دیگر بی اساس است.
رژیم سلطنتی بطلانش همراه خودش است. خود قانون اساسیِ آن وقت ـ که این فروعش اینهایش همه اش پوسیده است ـ همین خود قانون اساسی می گوید که سلطنت یک موهبتی است الهی که به «اعلیحضرت» آن را مردم می دهند! حالا «موهبت الهی» است و مردم می دهند! حالا این چرا چه جور شده که مردم وکیل خدا هستند، موهبت را مردم می دهند! این چه است، شاید آن وقت هم اینها دیدند که نمی شود ـ مثلاً ـ دعوا کرد با رضاخان یا با آن سلاطینی که آن وقت بودند نمی شود خیلی دعوا کرد، خواستند یک چیزی ـ یک استخوانی لای زخم بگذارند! نه، قضیۀ این حرفها نیست، بیخود است. این نظام غلط پوسیده ای است. در هر صورت، در خود قانون اساسی هم این است که سلطنت موهبت الهی است که مردم می دهند به شاه. خوب حالا همین ماده را ما می خواهیم عمل بکنیم به آن. مردم باید سلطنت را بدهند به شاه. ما از سرتاسر این مملکت سؤال می کنیم که سلطنت ایشان را آیا شما دادید به ایشان؟ هیچ کس جواب آری ندارد، برای اینکه اگر هم صحیح باشد، پدران شما ـ اگر صحیح باشد، من عرض می کنم دروغ است این حرف اما اگر هم صحیح باشد ـ این موهبت الهی را دادند به رضاخان؛ خوب رضاخان مُرد و سلطنت او هم تمام شد؛ پدران ما نه وکیل ما بوده اند نه ولیّ ما بودند، هیچی نبودند آنها هم؛ آن وقت اکثر مردم نبودند در خارج تا اینکه پدرانشان یک کاری برایشان بکنند؛ بنابراین به چه دلیل الآن محمدرضاخان به حَسَب قانون اساسی، به حَسَب همین قانون که «موهبت الهی» است که مردم می دهند به شاه، خوب از ایشان ما می پرسیم که کدام مردم به شما همچو رأیی دادند؟ شما خودتان قبول دارید که این رأی را به پدر شما دادند؛ آن هم آنهایی که دادند، الآن از آنها کمی مانده
ر.ک صحیفه امام؛ ج ۴، ص ۵۱۲ - ۵۲۴